بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب واژه‌های نفهم | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب واژه‌های نفهم

بریده‌هایی از کتاب واژه‌های نفهم

ویراستار:آمنه رستمی
انتشارات:انتشارات هوپا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۴۰ رأی
۴٫۲
(۴۰)
به دنیای شخصی هر خری احترام می‌گذارم
لافکادیو
آشی که در آن نخود نباشد
فانتاسماگوری♡•♡
مانند عروس بی‌جهاز است.
فانتاسماگوری♡•♡
تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند.
فانتاسماگوری♡•♡
آهان، آفرین. متن داریم تا متن. کتاب داریم تا متاب و شعر داریم تا مِعر
صبا
دلیل اصلی تشخیص واژه‌ها این است که بعضی‌وقت‌ها واژه‌های بفهم، مثل بعضی از بچه‌های اتوکشیده و مؤدب، کسل‌کننده و تکراری و حال‌به‌هم‌زن می‌شوند. در این شرایط، واژه‌های نفهم خودی نشان می‌دهند و بی‌آنکه بخواهند برای رضایت کسی خودشیرینک بازی دربیاورند و هوای عمه و خان‌عمو را داشته باشند حرف درست و حسابی را می زنند.
Aseman
واژه‌ی نفهم به اندازه‌ی واژه‌ی بفهم ارزش دارد، زیرا اگر نباشد، فرق این دو را کسی متوجه نمی‌شود.
Aseman
خدا پدر مؤسس صفویان را بیامرزد که فرمان داد: «همه تو صف، بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن. با هیچ‌کس شوخی ندارم، همه باید بروند تو صف، به‌جز خانواده و فامیل‌های خودم و هرکس و ناکسی که خودم دوست دارم.»
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
بین خودمان باشد فقط من و شما کارمان درست است. خلاص!
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
در قبیله‌ای آفریقایی به نام مالامبلا که مردمان فرهیخته‌ای دارد، ابتدای هر سالِ جدید، تمام عمه‌ها را جمع‌آوری می‌کنند. قید تعطیلات نوروزی و سیزده به در را می‌زنند و می‌روند و می‌روند. بالاخره آن ها را می‌برند تو کوهی دور و دراز و بی‌آب و علف. بعد از سیزده شبانه روز، له و خرد و خسته از مراسم عمه‌پرانی، برمی‌گردند، جشن می‌گیرند و چنان بامبا بامبایی راه می‌اندازند که نگو و نپرس. انگار دنیا را به آن‌ها داده‌اند.
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
ما هیچ‌چیزی از هیچ‌کس کم نداریم. مثل شازده کوچولو حاکم سیاره‌ی خودمان هستیم. او فقط یک بره و چند سیاره اندازه‌ی توپ پلاستیکی داشت.
𝒩𝒶ℊ𝒽𝓂ℯ𝒽
زیرآب نزن. یعنی بی‌گدار به آب نزن. نگرفتی؟‌ ای بابا! یعنی اول نگاه کن ببین طرف کیست. از پسش برمی‌آیی؟ لو نمی‌روی؟ پدرت را درنمی‌آورد؟ اگر خیالت تخت است که تا آخر عمر روحش خبردار نمی‌شود، اساسی زیرآبش را بزن. بزن دیگه. داره نگاه می‌کنه. وقتی به‌سلامتی تشکیل خانواده دادی دست عیال و بچه‌ها را بگیر و برو خانه‌شان مهمانی. بگو حیف شد نامردها دخلت را آوردند و اخراجت کردند. او لبخند می‌زند و می‌گوید ولی بد نشد از آن اداره‌ی کوفتی اخراج شدم، حالا دوتا مغازه‌ی کله‌پزی و جگرگی سر نبش میدان انقلاب دارم و چهارتا اتوبوس وی‌آی‌پی تو خط تهران- شیراز و تهران- بندر. گوش بده و هی بلمبان و آخر کار آروغ بزن. آفرین، همین‌طور خوبه. اگر دستت می‌رسد باز زیرآبش را بزن، شاید وضعش از این بهتر شد. حالا برو فرمان بعدی.
علی احمدی طارسی
یکی دیگر از موجودات کاملاً نامفهوم و غیر ضروری عمه است. حتی دخترعمه در جاهای مختصری از آفرینش، به درد می‌خورد، ولی عمه اصلاً و ابداً. اگر خاله و دایی از ریشه خلق نشده بودند یک‌جورهایی روابط فامیلی لنگ می‌زد و خیلی از مهمانی‌ها و بخوربخواب‌ها شکل نمی‌گرفت، ولی اگر عمه را حذف کنیم نه‌تنها اتفاق بدی نمی‌افتد، بلکه نبودش باعث اتفاقات خیلی خوبی می‌شود.
محمدرضا جعفری
ما می‌فرماییم: «فهمیدن یا نفهمیدن، هیچ‌کدام مسئله‌ای نیست.»
زینب
انشای پول‌دارها مامان هی می‌گوید: «بخور بخور.» می‌گویم: «دارم می‌ترکم مامی، مگه گاوم؟!» مامان می‌گوید: «دو لقمه‌ی دیگه.» داد می‌زنم: «ن، می،‌ خو، رم.» همه از خوردن غذا دست می‌کشند. بابا می‌گوید: «حق با مامی است، بخور عزیزم بعد چندتا آروغ بزن، اوکی؟» عمه‌ام می‌گوید: «نه عسلم، آروغ مال غذاهای فست‌فودی است نه این‌ها که از صبح تا ظهر بار آمده است. عمه‌جان، تا می‌توانی بخور بعد چندتا غلت و جفتک بزن تا تو تمام تنت پخش شود. اوکی دارلینگ؟ آندرستند؟» خاله‌ام خیلی مهربان است. می‌گوید: «چرا بچه را اذیت می‌کنید؟ مگر قصد کشتنش را دارید؟!» تا می... می‌گویم: «خیلی ممنون خاله.» می‌گوید: «نپر تو حرفم، تا می‌توانی پلو و بوقلمون و دسر بخور بعد برو یک ساعت آتاری بازی کن. کمی که سر و آنجایت سنگین شد برو همان‌جا. چشم هایت را ببند و خیلی خوب و علمی زور بزن و مثل مرد تمام تلاشت را بکن. حتم دارم کارت راه می‌افتد و دعا به جان خاله‌ات می‌کنی ولی یک در هزار اگر نتوانستی پایین بدهی، بالا بیاور. بد می‌گویم خاله‌جان؟ آفرین، حالا بخور.»
avina\hermayni
انشای فقرا پول خیلی بد است چون آدم می‌ترسد لباس‌های نو و تمیز بخرد. لباس نو خیلی بد است چون آدم نمی‌تواند تو گل و لای بازی کند و می‌ترسد با سگ‌ها بازی کند و دم آن‌ها را گاز بگیرد. اگر لباس آدم نو باشد، مادرش همیشه همراهش می‌آید تو کوچه تا با کسی دعوا نکند و لباس‌هایش کثیف نشوند. هر سه سال که یک پیراهن نو برایم می‌خرند مادرم یک قدم از من جدا نمی‌شود. آخر کار، سیا سگ‌دست یواش تو گوشم می‌گوید: «برو پیراهنت رو عوض کن تا آبجی‌مون بره پی کارش و ما هم بریم پی خلافمون.» لباسم را عوض می‌کنم و می‌رویم باد ماشین‌ها را خالی می‌کنیم و زیر لاستیکشان میخ می‌گذاریم. پول خیلی بد است چون همه‌چیز می‌خوریم و دل‌درد می‌گیریم. بابا می‌گوید اگر با شکم پر بخوابیم، تا صبح خواب‌های جورواجور می‌بینیم و صدای خرس و سوسمار و سگ آبی از خودمان درمی‌آوریم.
avina\hermayni
لالا لالا گل پونه گدا اومد در خونه یه نان دادم بدش اومد دو نان دادم خوشش اومد خودش رفت و سگش اومد...
avina\hermayni
زلف مشکینت به رسم دلبری می‌کند ما را ز جان و دل بری ساعتی بر گردنم زنجـیر نه ای صنم از آن دو زلف چنبری. شاعر در حول و حوش آن اتمسفر محدود، ناچار به اشاره‌های نشانه‌شناختی می‌شود تا هر زوجه‌ی سبیل‌کلفت و ابرو آن‌چنانی خود را مدلول و مصداق علت نزول این شعر چنبری به‌حساب نیاورد. طبیعی است از هر ده‌هزار زلف، خداوند ممکن است یک جفت را چنبری و موافق میل سلطان بیافریند. البته بعید نیست مشاطه‌ها توفیقی در پیرایش نوع بدلی آن حاصل کرده باشند و گاه باعث سردرگمی موقت ایشان بشوند، ولی از نوع چینش اشعار می‌توان به اشاره‌اش به همان نوع ارجینال و خدادادی پی برد.
avina\hermayni
«ولی مادرم نقل می‌کند تو اندرونی شما پر از زن‌های چاق و لاغر و حتی سبیل‌کلفت است!» سلطان به قاه‌قاه می‌فرمایند: «مادر صحیح عرض کرده‌اند ولی کسی را ندارم با او دوتا دیالوگ درست و حسابی داشته باشم یا دست‌کم شعری را به او تقدیم کنم.» جیران می‌گوید: «واه، مگر سلطان شعر هم می‌سراید؟!» ناصر همان لحظه از زیر سبیل‌های مهربانش صدای غلغل سرودن شعر فی‌البداهه‌ای را به گوش او رسانده بود. انگار چشمه‌ای که به‌ناگهان از زیر کوه بلندی فشافش بیرون بزند: زلف مشکینت به رسم دلبری می‌کند ما را ز جان و دل بری ساعتی بر گردنم زنجیر نه ای صنم از آن دو زلف چنبری
avina\hermayni

حجم

۶۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

حجم

۶۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۷ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد