بریدههایی از کتاب لبخند مسیح
۳٫۱
(۴۳)
وقتی از اشتباه یکی از همکارانم عصبانی میشوم و میخواهم داد بزنم، در دلم میگویم تو اشتباه نکن، و همان لحظه به مسیح که با رضایت به من مینگرد، لبخند میزنم
F313
«اگه اعتقاد و فکر آدم، نسبت به دین درست باشه، میفهمه که دین چیزی جدا از زندگی نیست، بلکه برای خوبتر زندگیکردن،
در حال مطالعه.....!
امروز به سخن مسیح ایمان آوردم که طلب کن، به تو عطا خواهد شد. جستجو کن، خواهی یافت. در را بزن، به رویت گشوده خواهد شد.
F313
«اگه اعتقاد و فکر آدم، نسبت به دین درست باشه، میفهمه که دین چیزی جدا از زندگی نیست، بلکه برای خوبتر زندگیکردن، لازمه. شاید عملکردن به دستورات دین، سخت باشه، اما همیشه برای رسیدن به چیزای بزرگ باید تلاش بیشتری کرد. ما حاضریم برای گرفتن مدرک از دانشگاه، سالها درس بخونیم. حاضریم برای طراحی یه ماشین، روزها و شبها فکر و محاسبه کنیم و سختی بکشیم و خلاقیت به خرج بدیم، اما حاضر نیستیم برای رسیدن به بزرگترین هدف هستی، به خودمون زحمت بدیم. اگه رسیدن به خدا راحت بود، آیا در نظر ما ارزش داشت؟!»
F313
گفت: «یه موقع هست که تو، تو یه بیابون خشک و بدون گیاه، زندگی میکنی. به اونجا عادت کردی و خیال میکنی، زندگی خوبی داری. خب البته تو حق داری چون تو اون بیابون تونستی برای خودت یه خونه کوچک با چوبهای خشک درست کنی و برای بیرون کشیدن آب از چاه باید تلاش کنی. اما تو فکر میکنی باید همین طوری زندگی کنی، چون به این زندگی عادت کردی و حاضر نیستی حتی کمی دور و برت رو بگردی و چیزای جدید پیدا کنی.»
ز.م
بعضی آدمها خیال میکنند دین چیزی جدا از کار و تخصص آنهاست
F313
خدا را باید برای عقل اثبات کرد و با تمام وجود، عاشقش شد.
در حال مطالعه.....!
«حالا فکر کن یه نفر میآد و به تو میگه پشت این تپهها یه باغ بزرگه که تو میتونی به راحتی اونجا زندگی کنی و این همه سختی رو تحمل نکنی. اون از باغ و سرسبزیهای باغ برات میگه و میره. تو ممکنه دو تا کار کنی. یا اونقدر از زندگی خودت احساس رضایت میکنی که حرفای اون رو نشنیده میگیری، در واقع ترجیح میدی به چیزی که گفته، حتی فکر نکنی چون اگه بهش فکر کنی، مجبور میشی برای مطمئن شدن از حرفش، زندگی روزمره تو برای چند وقت تعطیل کنی، اما تو حوصله تغییر و تحول رو نداری. یا یه کم به زندگیات فکر میکنی و میبینی اگه واقعاً یه باغ پشت تپهها باشه، ارزش اینو داره که این خونه کوچک و چاه آبی رو که چند وقت برای کندنش تلاش کردی، رها کنی.
ز.م
یادم آمد که همزمان با رفتن به کلاس اول، من را در کلاس زبان ثبت نام کردند. آن موقع نمیفهمیدم برای چی باید زبان بخوانم، فقط فکر میکردم که وقتی مامان و بابا میگویند، حتماً باید بروم.
هیچ وقت از خودم نپرسیدم که برای چی؟ یا آخرش قرار است چه بشود؟ ولی واقعاً مگه قرار بود چه اتفاق خاصی بیفتد؟! لذت ترجمه کردن یک رمان هزار صفحهای، چیزی بود که همیشه آرزو داشتم آنرا تجربه کنم. وقتی یک فیلم را به زبان اصلی میدیدم، و اطرافیانم، معنی جملهها را از من میپرسیدند، خستگی آن همه کلاس رفتن، در میرفت.
در حال مطالعه.....!
این تازه اول راهه. تو بیابون سر راه، ممکنه مشکلات زیادی برات پیش بیاد، ولی وقتی از دور، دیوارای باغ رو میبینی، و شاخههای بلند درختهارو که با نسیم خنک تکان میخورند، با امید بیشتری قدم برمیداری.
نزدیک تر میشی و تو رو نگاه میکنی. چه احساسی داری؟ آیا حاضری دوباره برگردی به خونه خودت؟ تازه این مال وقتیه که تو هنوز به باغ قدم هم نذاشتی.»
ز.م
حجم
۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
حجم
۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان