بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بذر جادو | طاقچه
کتاب بذر جادو اثر مارگارت اتوود

بریده‌هایی از کتاب بذر جادو

انتشارات:نشر ستاک
امتیاز:
۴.۲از ۲۶ رأی
۴٫۲
(۲۶)
زندان هر مکان یا موقعیتی است که شما برخلاف میل و خواستۀ خودتان در آن قرارگرفته باشید، مکانی که دوست ندارید آنجا بمانید، و راهی هم برای بیرون رفتن ندارید.
Leopold_Bloom
انتقام غذایی است که بهتر است سرد خورده شود.
شلاله
آدم‌های شریف برای پول کار نمی‌کنند، چون خودشان پول دارند، اصلاً همین پول است که آن‌ها را شریف کرده. لازم نیست فکرشان را درگیر پول کنند؛ این‌جور آدم‌ها همیشه تو فکر کارهای خیر هستند، مثل درخت که بی‌مزد و منت برگ می‌دهد.
نازنین عظیمی
زندگی تئاتری زندگی سختی است، زمخت و خشن است. سرشار از رد شدن و ناامیدی و شکست. باید قلبی از آهن داشته باشی، پوستی از فولاد، و قدرت ارادۀ یک ببر.
nima
دست‌هایم چنان به خون آلوده است که اینک توقف کردنم بسا دشوارتر از پیش رفتن و کشتن آدم‌های بیش‌تر است.
Leopold_Bloom
«بگذارید این‌طور بگوییم که زندان هر مکان یا موقعیتی است که شما برخلاف میل و خواستۀ خودتان در آن قرارگرفته باشید، مکانی که دوست ندارید آنجا بمانید، و راهی هم برای بیرون رفتن ندارید.
phoenix
فلیکس برایش می‌گوید «این‌ها مال نمایش هستند.» بعد باید توضیح دهد نمایش چیست، بازیگری یعنی چی، چرا مردم وانمود می‌کنند کس دیگری هستند.
soo
فلیکس به شیطانک‌ها فکر می‌کند. سلاح‌های نهایی برای پروژۀ مخفیانه‌اش، برای نقشۀ انتقامش، همه‌چیز به شیطانک‌ها وابسته است. چه جور لباسی باید بپوشند؟ کلاه سیاهی که جای چشم‌هایش سوراخ است، نکند زیادی شبیه سارق‌های بانک و تروریست‌ها شوند؟ با خودش فکر می‌کند در این صورت چه‌بهتر: ترس عامل انگیزانندۀ محکمی است. به قول شکسپیر می‌تواند تحولی دریای ایجاد کند.
soo
هرروز ساعت‌های زیادی از وقتش را توی سایه روی صندلی راحتی راه‌راهی که از حراجی خریده بود می‌نشست و خیره می‌شد به فضا. اگر این کار را برای مدت طولانی انجام دهید کم‌کم توی فضا چیزهایی می‌بینید که قبلاً قابل‌دیدن نبودند. اما فلیکس ترسی از این بابت نداشت. اشکالی که توی ابرها ایجاد می‌شد، چهره‌هایی که توی شاخ‌وبرگ درخت‌ها شکل می‌گرفت، همۀ این‌ها کمکش می‌کردند کمتر احساس تنهایی کند.
mahsa.doustdar
چه حماقتی. فلیکس به خودش سرکوفت می‌زد. هیچ‌چیز نفهمیده بود. آن‌قدر بالا رفته و ارتفاع گرفته بود که چشم‌هایش جایی را نمی‌دید؛ و ارتفاع همیشه شوم است و مایۀ بدبختی. از آن بالا هیچ کاری نمی‌توان کرد، جز سقوط.
mahsa.doustdar

حجم

۳۰۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۳۰۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد