چه کسی میتوانست حدس بزند که آن چهار دقیقه میتواند همهچیز را تغییر بدهد؟
زهرا۵۸
اگر زمان پرینتگرفتن از بلیتش، کاغذ دستش را نبریده بود، اگر شارژر گوشیاش را گم نکرده بود، اگر در اتوبان منتهی به فرودگاه ترافیک نبود، اگر راه خروجی را گم نکرده بودند یا اگر سکه بیستوپنج سنتی عوارضی از دستش نیفتاده و زیر صندلی ماشین نلغزیده بود و او درحالیکه رانندههای ماشینهای پشتسرشان یکسره بوق میزدند، دنبالش نگشته بود، اگر چرخ چمدان در نرفته بود، اگر کمی سریعتر به سمت گیت پرواز دویده بود، ممکن بود هیچیک از این اتفاقها اصلاً مهم نباشند.
زهرا۵۸
برای اینکه همهچیز فرق کند، راههای خیلی زیادی وجود داشت.
فکرش را بکنید، اگر او کتاب را فراموش نکرده بود مجبور نبود همانموقع، وقتی که مامان بیرون از خانه با ماشین روشن منتظرش بود و موتور ماشین، ابری از دود را در گرمای آخرِ روز بیرون میداد، دواندوان به خانه برگردد.
یا حتی قبل از آن، فکرش را بکنید اگر او برای پُرو لباسش منتظر نمانده بود، ممکن بود زودتر بفهمد که بندهای روی شانه لباسش بیش از حد بلند است؛ آنوقت مامان مجبور نمیشد جعبه خیاطی کهنهاش را بیرون بیاورد، پیشخان آشپزخانه را میز کارش کند و در آخرین لحظه سعی کند آن بند ابریشمی بنفش بیچاره را سر جایش بدوزد.
زهرا۵۸