عزيز من! من شاعر هستم نه شاطر!
مسئول قسمت وام با درماندگي به همکارش نگاه کرد و گفت: «اين آقا ميگه شاعره. چه کارش کنم؟»
همکارش با قيافهي حق به جانب به شاعر محترم گفت: «آقا متأسفانه ما به مشاغل کاذب وام نميديم.»
امیرحسین
«بياييد بريم خيلي منطقي باهاشون صحبت کنيم بلکه راه بيان.»
اين پيشنهاد خيلي بيمزهتر و آبکيتر از آن بود که کسي بخواهد روي آن فکر کند يا حتي زحمت رد کردن آن را به خودش بدهد.
sogand
ديگر نگران تنهايي خود نباشيد. مؤسسهي جانورپسند با انواع پشهها و ساسهاي آموزش ديده تنهايي شما را پر ميکند.
* خرمگسهاي زيبا و دلفريب، از خارج برگشته، داراي شناسنامه.
* سوسکهاي زيبا جهت کار در سيرک. بندبازي، نمايش، حرکات موزون.
* تمساحهاي خود را با حشرهکشهاي ما بکُشيد. حشرهکش اوستا محسن و برادران.
* نگراني براي چيست؟ با يک تلفن، آرايش حيوانات خود را به ما بسپاريد. مهارت در کوتاه کردن پشم ساسهاي شما، آرايش دم مگسهاي دلبندتان را تضمين ميکنيم.
* دلواپس خانههاي خالي خود نباشيد. ديگر هيچ دزدي نميتواند وارد خانههاي شما شود. (مؤسسهي کنههاي نگهبان)
Neda^^
چند روز بعد آقاي خوشتيپ دوباره آمد و ايندفعه با يک آگهي ديگر. آقاي سردبير تا آمد بگويد که نگهداري از سگ و گوسفند در شهر، هم ضد حقوق حيوانات است و هم مردمآزاري و هم موجب پراکندن بيماريهاي مختلف در شهر... آقاي خوشتيپ يک دسته اسکناس خوش رنگ از جيبش درآورد و آقاي سردبير لال لال شد. اينطوري شد که آگهي بعدي هم چاپ شد:
فروش انواع سگ: چاق، پاکوتاه، نگهبان، دونده، شکاري، همه با شناسنامه، از خارج برگشته، چشم و دل سير، چشم پاک.
با يک اشاره، پاچهي دزد را گرفته به پاپيون تبديل ميکنند.
و آخر آگهي هم ذوق ادبي بهخرج داده، نوشته بود:
فقط يک تلفن: از تو به يک اشاره، از ما به سر دويدن.
Neda^^