بریدههایی از کتاب با اجازه بزرگترها، بله (خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا)
۴٫۳
(۸۸)
"عروسخانوم، بنده وکیلم؟" بلافاصله با صدای بلند گفتم: "بله." با صدای خندهٔ جمع به خودم آمدم. مادر طوری که کسی نبیند، محکم نیشگونم گرفت. عاقد گفت: "ماشاءاللّه عروسخانم چه صدای رسایی دارن! اینطور که معلومه خیلی هم عجله دارن."
satisfaction
بعضی مواقع آدم ممکن است تقدیر را نپسندد، ولی خداوند خودش خیلی خوب مدیریت میکند.
satisfaction
یکی از نقاشیها زمینهای کاملاً سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی میسوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیر این نقاشی به عربی شاعرانهای نوشته بود «من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر هم کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود.» کسی که به دنبال نور است؛ کسی مثل من. آن شب تحت تأثیر این شعر و نقاشی خیلی گریه کردم
معصومه
عشق انسانی گرچه رنگ و بوی دنیایی دارد، اما میتواند راهی برای رسیدن به معشوق حقیقی باشد.
الهه
"هیچوقت به چیزی که بهت پیشنهاد میدن، نه نگو. یه خرده که زحمت بکشی و تلاش کنی، میشه از عهدهٔ همهچی براومد."
satisfaction
آقاجان مثل همیشه هیچ حرفی نمیزد. فقط قبل از اینکه سوار شوم، از من پرسید: "تا امروز به تو چیزی راجع به شوهرت گفتهم؟" گفتم: "نه." جوابم را که شنید، گفت: "قدر شوهرت رو بدون. اینقدر ارزش داره که حتی روزی سه بار کفشهاش رو جلوی پاش جفت کنی. این رو تا امروز به تو نگفته بودم، چون تو دخترمی."
satisfaction
مصطفی خیلی آرام اینها را گوش داد و گفت: "من نمیتونم براش مستخدم بیارم، اما قول میدم تا زندهم، وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه رو روی سینی بیارم دم تخت." و تا شهید شد همینطور بود.
satisfaction
"من هستم و خدای خودم!"
Samadi
"ببینید! من میخوام با کسی ازدواج کنم که زندگی با اون من رو یه قدم به تکامل نزدیکتر کنه."
satisfaction
گفت: "دلم میخواد جوری زندگی کنم که هرگز برای حل مشکلاتمون توی زندگی مجبور نشیم به کسی مراجعه کنیم و برعکس، زندگیمون طوری باشه اگه کسی مشکلی داشت به ما مراجعه کنه."
|قافیه باران|
"دستی که به مادرش خدمت میکنه مقدسه و کسی که به مادرش خیر نداره به هیچکس خیر نداره.
satisfaction
گفتم: "حالا اومدید سر اصل مطلب. منظور منم همینه، یعنی هیچوقت نباید بمیرید!" کلی خندید و گفت: "شما هم این قول رو به من بدید که هیچوقت زودتر از من نمیرید! آخه این چه خواستهایه؟ من قول میدم تا وقتی توی این دنیا هستم، همیشه کنار شما باشم و هروقت خواست خدا بود و من نبودم، روحم کنارتون باشه."
دختر امام رضا 💛
"باید میفهمیدن چادر زن مسلمون رو نباید از سرش بکشن." ا
samaneh
مطمئن باش تا صلاح خدا نباشه، خواستن و نخواستن بنده سرنوشتساز نمیشه.
Maryam
روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از آنکه ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: "برای چی مصطفی؟" گفت: "این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده، برای من مقدسه و باید اون رو بوسید." گفتم: "از من تشکر میکنی؟ خب، اینکه من خدمت کردم، مادرم بود، مادر تو نبود که این کارها رو میکنی."
satisfaction
از آنجایی که احساس میکنم زندگیام پازلی بود که خداوند چیدمانش را قرار داده، رفتم توی فکر و خدا خودش مهر و محبت او را در دلم انداخت. اینقدر باایمان بود که این ایمان از رفتارش تراوش میکرد... طوری بود که کاملاً احساس میکردی این آدم مواظب حرف زدنش، راه رفتنش و نگاه کردنش هست و اینها همه نشان از خلوص ایمانش داشت.
satisfaction
اگه قرار باشه این انقلاب به من نیاز داشته باشه و من به شما، من میرم نیاز انقلاب و کشورم رو ادا کنم، بعد احساس خودم رو. ولی به شما تعلقخاطر دارم.
satisfaction
گفت: "خب حاجخانم! نگفتید مهریهتون چیه؟" چند لحظهای فکر کردم و گفتم: "قرآن." سریع گفت: "مشکلی نیست." از صدایش معلوم بود ذوق کرده است. گفتم: "ولی یه شرط و شروطی داره." آرام پرسید: "چه شرطی؟" جواب دادم: "نمیگم یک جلد قرآن، میگم «ب» بسماللّه قرآن تا آخر زندگیمون بین من و شما حَکم باشه. اگه اذیتم کنید، به همون «ب» بسماللّه شکایت میکنم. اما اگه توی زندگی با من خوب باشید، شفاعتتون رو به همون «ب» بسماللّه میکنم."
امالبنین
با وساطت پدرم صلواتی فرستادند و ما همانجا دور کرسی نامزد شدیم؛ بدون هیچ جشنی و مراسمی.
satisfaction
بعدها آقا برایم تعریف کردند که: "وقتی آقای لواسانی گفت که آقای ثقفی دو تا دختر داره و از اونها تعریف کرد، مثل اینکه قلب من کوبیده شد."
satisfaction
حجم
۱۶۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۶۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۲,۰۰۰
۶,۰۰۰۵۰%
تومان