بریده‌هایی از کتاب خلاقیت و نوآوری

برای خلوت و تنهایی خود اهمیتی بسیار زیاد قائل‌اند، به‌حدی که ممکن است در نظر دیگران به احساس تکبر یا انزجار تعبیر شود. در انتخاب محبوب سختگیرند، اما از صمیم قلب و با حساسیت زیاد آن را دوست می‌دارند.

یک سیستم خلاق، شورانگیز است؛ ترس و ریاکاری را به فرد نمی‌آموزد، بلکه جرأت و جسارت حرف‌زدن را به او می‌آموزد

افرادِ خلاق همان مردم کوچه و بازارند اما از لحاظ فکری، با مردم کوچه و بازار تفاوت دارند.

موضوع حائز اهمیت آن است که باهوش بودن با خلاق بودن برابر نیست.

در مورد لویی پاستور این اتفاق رخ داد: دیدن سگ همیشه او را وحشت‌زده می‌کرد. حتی پارس کردنش او را عذاب می‌داد. به این دلیل او تصمیم گرفت، برای ایمنی بدن انسان در برابر گاز گرفتن سگ واکسنی بسازد. در مورد مرض «هاری» تحقیق و پژوهش کرد و با بهره‌گیری از تفکر و ارائه و کاری خلاق، هزاران انسان را از خطر مرگ بیماری هاری، نجات داد. پاستور به مدت سه سال با زندگی کردن در کنار سگ‌های هار، جان خود را در معرض خطر قرار داد. این آخرین کار پاستور و شاید موفقیتی بود که بیشترین هیجان را به او بخشید.

خنده در مراسم عزا و گریه در مراسم عروسی.

بسیاری از افراد خلاق، در حالت خواب یا در حال چرت زدن، به نظریه‌های خلاق رسیده‌اند.

پس به این نتیجه می‌رسیم که عشق، چه توأم با غم و چه توأم با نفرت، خواه برای جلب رضایت یا برای گرفتن انتقام، می‌تواند قدرت تصور فرد را به اوج توانایی رسانده و آن را در جهت نوآوری، چه در بُعد مثبت و چه در بُعد منفی، شکوفا سازد.

فکر نکنید که یک دست صدا ندارد. به نظر یک فرد خلاق، یک دست هم صدا دارد.

همان‌طور که یک زن باردار در دوران بارداری باید به‌طور کامل از خود مراقبت کند تا نوزادی سالم به دنیا بیاورد، فرد خلاق هم باید در دوران نهفتگی، به نحو بسیار خوب از خود مواظبت کند تا بتواند نظریه‌های سالم و سازنده را به ثمر رساند.