![کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت اثر فریدا خلف کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت اثر فریدا خلف](https://img.taaghche.com/frontCover/24808.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت
۴٫۳
(۲۹۰)
سربازان داعش با خشونت زیاد با مردم رفتار میکردند. مسیحیان را بیرون میکردند و سربازان شیعه را یکی پس از دیگری میکشتند.
یاس
سرزمینم، سرزمینی که هفت فرشته هر پائیز به آن قدم میگذارند
نور
«اگه خودمون رو از قیدوبند ترس رها کنیم، هر کاری میتونیم بکنیم.»
Ladan
ناامیدی باعث میشود آدم به چیزهایی فکر کند که در حالت عادی غیرقابلتصور است.
Ladan
«این دشمنی هیچ منطقی نداره. گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.»
Ladan
نباید به شکنجهگرانمان این قدرت را بدهیم که بقیهی زندگیمان را نابود کنند و الان هم باید با آنها مقابله کنیم. هر روز باید از خودمان در برابر این نیروهای مخرب دفاع کنیم که حتی بیش از گذشته میتوانستند ما را به داخل سیاهچال بکشانند.
کاربر ۶۸۹۷۳۶۹
اگر به این افکار اجازه بدید که ناتوانتون کنه مثل اینه که به جنایتکارای داعش اجازه داده باشید دوباره ازتون سوءاستفاده کنن.»
اول معنای این حرف را نفهمیدم اما بعد متوجه حرفش شدم. نباید به شکنجهگرانمان این قدرت را بدهیم که بقیهی زندگیمان را نابود کنند و الان هم باید با آنها مقابله کنیم. هر روز باید از خودمان در برابر این نیروهای مخرب دفاع کنیم که حتی بیش از گذشته میتوانستند ما را به داخل سیاهچال بکشانند.
کاربر ۳۸۸۷۴۵۹
«به اونا گوش نکن. اگر به این افکار اجازه بدید که ناتوانتون کنه مثل اینه که به جنایتکارای داعش اجازه داده باشید دوباره ازتون سوءاستفاده کنن.»
شمع'
متوجه شدم که چگونه به همهی مسلمانان جهان بهطورکلی بیاعتقاد شده بودم. به سختی میتوانستم باور کنم که در هر دینی مردم معتقد و معقول هم وجود دارند.
شمع'
هیچکی مارو نمیخواد.
دوستم گفت: «این چیزیه که اونا میگن. ما که نمیدونیم زندگی چه تقدیری برامون در نظر گرفته.»
javane
زدم زیر گریه. «نه. تنها چیزی که میدونم اینه که هرگز فراموش نمیکنم. اگه آزاد بشم این بیعدالتی رو به همهی دنیا میگم.»
javane
دوستانم تظاهر میکردند خدای دشمنانمان را عبادت کنند،
سپیده دم اندیشه
آن بعدازظهر اتفاقاتی افتاد. آزاد با مردی بسیار مسنتری به کانتینر آمد و متوجه شدم میخواهد من را به یک خریدار نشان بدهد. امجد پوستی سفید و شفاف، موهایی تا روی شانه و ریش بلند و قهوهای روشن داشت. کمی چاقوچله و اهل آذربایجان بود و بهسختی عربی صحبت میکرد.
سپیده دم اندیشه
بااینحال متأسفانه امیدم بینتیجه ماند. امیر پیروز برگشت و مانند گذشته صدای فریاد اللهاکبر را از بیرون میشنیدم.
سپیده دم اندیشه
برای آنها ما مثل کالایی بودیم که فقط برای لذتبردن ساختهشده بودیم. کالایی که میتوانست خریدوفروش شود یا اینکه اگر دوست داشتند بین خودشان تعویض کنند.
سپیده دم اندیشه
اکثریت سنی شهر همیشه ارتش را به عنوان یک عنصر بیگانه میدیدند. داعش از این مسئله کاملاً سوءاستفاده کرد. با تردید از او پرسیدم: «یعنی مردم موصل نیروهای جهادی رو ترجیح میدن؟» شانهاش را بالا انداخت. «این دشمنی هیچ منطقی نداره. گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.»
حانیه
سپس سجادهاش را پهن کرد، زانو زد و دعا خواند. از دوستانم شنیده بودم که مذهبیها معمولاً این کار را قبل از بهدستآوردن زن انجام میدهند، اینطوری تجاوز را نوعی عبادت میدانستند.
Nika
مردانی که ما را ربوده و نگه داشته بودند من را فروختند. آنها با واگذار کردن من به مرد دیگری که حالا میتوانست هر کاری بخواهد با ما بکند، پول گرفتند. کسی که حالا بهعنوان "اموال" و "برده" به من نگاه میکرد. همهی کسانی که من را معامله کردهاند رفتارشان را شرعی و اخلاقی و قانونی میدانند. چگونه میتوانند اعمال خود را در برابر خدا توجیه کنند؟ آیا واقعاً باورشان همین است و یقین دارند که این کارشان درست است؟ خدا آنها را میبخشد؟ میدانم که من هرگز حاضر به انجام چنین کاری نیستم.
alcapon
مردانی که اسیرمان کرده بودند فقط میخواستند از دست ما خلاص شوند. آنها بهاندازه کافی اوین و مخصوصاً من را که با حملههای عصبیام مشتریها را میترساندم، نگه داشته بودند برای همین بابت این معامله بسیار مشتاق بودند. ابوهیثم، من و اوین و دوست عراقیاش آمنه و لنا را گرفتند. او قرار شد بعداً بیاید و آنها را ببرد. دوست داشتم بدانم چقدر بابت ما پول دادهاند اما هیچوقت نفهمیدم.
alcapon
معتقد بودند از آنجایی که ما مسلمان نیستیم، جزو مردم عادی محسوب نمیشدیم. انگار که مسلمانان نژاد برتر بودند و ما انسانهای فرومایهتر بودیم. بیشترشان به این موضوع باور داشتند و معتقد بودند این کار درست است. بااینحال تمام تلاشمان را میکردیم که آنها را متوجه نگاه اشتباهشان به دین بکنیم. میگفتیم: «این کاری که شما میکنید اشتباهه. مذهبتون به شما این اجازه رو نمیده که زنها رو بدزید و بفروشید.»
جواب دادند: «فقط زنهای مسلمون میتونن تحت حمایت ما باشند. کافرانی مثل شما هیچ حقوقی ندارند.»
alcapon
حجم
۱۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۱۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان