![کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت اثر فریدا خلف کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت اثر فریدا خلف](https://img.taaghche.com/frontCover/24808.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت
۴٫۳
(۲۹۰)
«شهروندای موصل کار رو برای سربازا سخت کردن.» اکثریت سنی شهر همیشه ارتش را به عنوان یک عنصر بیگانه میدیدند. داعش از این مسئله کاملاً سوءاستفاده کرد. با تردید از او پرسیدم: «یعنی مردم موصل نیروهای جهادی رو ترجیح میدن؟» شانهاش را بالا انداخت. «این دشمنی هیچ منطقی نداره. گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.»
Mehdi Behrouzi
بااینحال مهمترین رویداد سال، زیارت لالیش بود. در پاییز وقتی گرمای تابستان فروکش کرده بود و هوا دوباره رو به خنکی میرفت کل روستا به سمت این مکان مذهبی حرکت میکردند. درهای بسیار زیبا و سرسبز که دو چشمهی مقدس آنجا را آبیاری میکردند. این مکان در ۱۵۰ کیلومتری شمال شرقی کوچو بین دو کوه دهوک و موصل قرار داشت. برای من لالیش چیزی مثل خانهی دوم بود، مکانی روحانی. وقتی نوزاد بودم پدر و مادرم در سفر سالانهْ من را در گهوارهای میگذاشتند. حتی وقتی کودک بودم در آبهای سفید بهاری آنجا آبتنی میکردم. لالیش برای ما یک مکان مقدس است.
Mehdi Behrouzi
برادرم میخواست ازدواج کند و برای همین هم به یک آپارتمان احتیاج داشت تا بتواند با همسرش آنجا زندگی کنند. در یکی از روزهایی که باهم کوهپیمایی میکردم اعتراف کرد که از دختری که عاشقش است خواسته که برای شروع زندگی به طبقهی پایین بروند. متأسفانه در حال حاضر پدر و مادرش او را به مرد دیگری قول داده بودند و او هم کاری نمیتوانست انجام دهد. حالا دلان داشت سعی میکرد به زوین اظهار عشق کند. یکی از دخترعموهایمان که من هم بسیار دوستش داشتم. با اطمینان به او قول دادم؛ «دعا میکنم پدر و مادرش تو رو قبول کنن.»
Mehdi Behrouzi
در فصل بهار اطراف روستا با رنگهای رنگینکمان زیبا میشد. درختها و گیاهان شکوفه میزدند و علفها در مسیری که چوپانها بزها را برای چرا میبردند سرسبز و بلند میشدند. در فصل تابستان همهچیز گرم و خشک بود و گیاهان پژمرده میشدند. برای همین روستاییان اطراف کوچو حوضچهی آبی درست کردهبودند که از آن زمینهایمان آبیاری میشد. هر روز برای باغمان سهم آب داشتیم. باغی که با دیوار بلندی دورش را پوشانده بودیم. آبیاری باغ یکی از کارهای من بود.
Mehdi Behrouzi
«صورتای قشنگتونو یه کم بیارید بالا.» وقتی این حرف را میزد انگشتش را زیر چانهی دوستم گذاشت و سرش را بالا آورد و گفت: «حالا دستاتو به من نشون بده.» دختر میلرزید اما مرد اسلحهاش را به سمتش گرفت. دختر دستش را بالا آورد،
یونس بیک محمدی
نورا با پوست روشن و بینی زیبایی که داشت قشنگترین دختر کلاس ما بود؛
یونس بیک محمدی
گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.
R.R
هرگز! چطور میتونیم شکوه و جلال الهی اون رو رد کرد. ما قوم و فرزندان آدمیم؛ بنابراین همونطور که به دنیا اومدهایم مرگ رو هم میپذیریم.» مادرم در تأیید حرفهایش گفت: «یه چیزایی وجود داره که از این زندگی زمینی مهمترن.»
پدر تکرار کرد: «ایمانمون مهمترین چیزه. هیچوقت اینو فراموش نکن. مهم نیست اونا با ما چهکار میکنن. هیچوقت قوانین اصلی دینمون رو فراموش نکن؛ به بزرگان احترام بگذار، هرگز به قلبت اجازه نده احساس حسادت کند یا حسادت را درون خودش نگه دارد، هرگز به دنبال انتقام نباش.»
Kak Farhad
تا وقتی آمریکاییا نیروهای خودشون رو بیرون نبرده بودن جنبش خودش رو راکد نگه داشت اما وقتی جنگ داخلی سوریه شروع شد بغدادی نیروهای کمی که براش باقی مونده بود رو به طرف دیگهی مرز فرستاد. اونا و بقیهی نیروهای جهادی از طرف کشورای خلیج فارس، عربستان سعودی و به ویژه قطر حمایت میشن؛ اما ترکیه بیشترین سلاحها رو بهشون میده. چون برای سرکوب دولت اسد میخواد سنیهای رادیکال رو توی سوریه تقویت کنه و اونا موفق هم شدهن.
R.R
گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.»
ایلیا
سربازان داعش با خشونت زیاد با مردم رفتار میکردند. مسیحیان را بیرون میکردند و سربازان شیعه را یکی پس از دیگری میکشتند.
یاس
سرزمینم، سرزمینی که هفت فرشته هر پائیز به آن قدم میگذارند
نور
«اگه خودمون رو از قیدوبند ترس رها کنیم، هر کاری میتونیم بکنیم.»
Ladan
ناامیدی باعث میشود آدم به چیزهایی فکر کند که در حالت عادی غیرقابلتصور است.
Ladan
«این دشمنی هیچ منطقی نداره. گاهی وقتا مردم به تجربههای بد نیاز دارن تا قدر اون چیزی که کمتر بَده رو بدونن.»
Ladan
نباید به شکنجهگرانمان این قدرت را بدهیم که بقیهی زندگیمان را نابود کنند و الان هم باید با آنها مقابله کنیم. هر روز باید از خودمان در برابر این نیروهای مخرب دفاع کنیم که حتی بیش از گذشته میتوانستند ما را به داخل سیاهچال بکشانند.
کاربر ۶۸۹۷۳۶۹
اگر به این افکار اجازه بدید که ناتوانتون کنه مثل اینه که به جنایتکارای داعش اجازه داده باشید دوباره ازتون سوءاستفاده کنن.»
اول معنای این حرف را نفهمیدم اما بعد متوجه حرفش شدم. نباید به شکنجهگرانمان این قدرت را بدهیم که بقیهی زندگیمان را نابود کنند و الان هم باید با آنها مقابله کنیم. هر روز باید از خودمان در برابر این نیروهای مخرب دفاع کنیم که حتی بیش از گذشته میتوانستند ما را به داخل سیاهچال بکشانند.
کاربر ۳۸۸۷۴۵۹
«به اونا گوش نکن. اگر به این افکار اجازه بدید که ناتوانتون کنه مثل اینه که به جنایتکارای داعش اجازه داده باشید دوباره ازتون سوءاستفاده کنن.»
شمع'
متوجه شدم که چگونه به همهی مسلمانان جهان بهطورکلی بیاعتقاد شده بودم. به سختی میتوانستم باور کنم که در هر دینی مردم معتقد و معقول هم وجود دارند.
شمع'
هیچکی مارو نمیخواد.
دوستم گفت: «این چیزیه که اونا میگن. ما که نمیدونیم زندگی چه تقدیری برامون در نظر گرفته.»
javane
حجم
۱۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۱۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان