بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق

بریده‌هایی از کتاب عشق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۵ رأی
۴٫۸
(۵)
ما فقط صدای سخنِ عشق را می‌شنویم.
دختر دریا
شعر، زندگی زلال و بی‌پیرایه است؛ می‌آید و آرام، همچون بارشِ زمستانه، بر بامِ دلِ ما می‌بارد.
دختر دریا
شاعر وجود ندارد. تنها شعر وجود دارد. شعر هست؛ همان‌طور که دشت‌ها هستند و برف هست و فصل‌ها هستند.
دختر دریا
زندگی، از اینکه بندرت دستش به ما می‌رسد، غمگین است. زندگی، همچون مادری مهربان، قلبِ خود را به کودکانش می‌بخشد، اما کودکان قلبِ زندگی را بر سنگ می‌شکنند. در زندگی، هیچ چیز جُز روشنایی وجود ندارد. روزهایم را با دیدارِآدم‌ها و گُل‌ها می‌گذرانم و شب‌ها بر لبِ طاقچه‌ی عادت خوابم می‌برد.
دانشجو
من در برگ‌های درختِ سپیدار، نامه‌های عاشقانه‌ی خدا را می‌خوانم. دلم را به قُدسی‌ترین و تنبل‌ترین کسی که می‌شناختم سپردم. او گاهی دلم را به این راه و گاهی به آن راه می‌کشانَد، اما همیشه آن را از افتادن به مردابِ دنیا محافظت می‌کند.
دانشجو
ما، هر کدام، ستاره‌ای در آسمان داریم. ستاره‌ی هر کدام از ما، چنان دور است که تیرگی‌های ما نمی‌تواند فروغِ آن را خاموش کند.
دانشجو
کافی‌ست خود را بفروشیم، دنیا را به ما خواهند داد.
دانشجو
زن، بی‌دریغ و بی‌مهابا، عشقِ خود را نثارِ مرد می‌کند. مرد، سنگین و رخوتناک، عشقِ زن را می‌گیرد، بی‌آنکه آن را بفهمد. مرد، موجودی‌ست ابله.
Narges Ebad
چیزی را که در دنیا به چنگ می‌آوری، همان‌چیز نیز تو را به چنگ می‌آورد. کسی که مال می‌اندوزد، زندانی مالی می‌شود که اندوخته است.
Narges Ebad
کتابِ خوب، آوازِ باران در گوشِ زمین است.
Elahe
هیچ‌کس به اندازه‌ی شیطان از شُکوهِ معصومیتِ کودکانه آگاه نیست. ***
دانشجو
پلیدی را می‌بینم که در سیمای آدم‌هایی ظاهر شده است که پولِ زیادی دارند. زندگی برای آن‌ها به قلّکی شبیه است که آن‌ها می‌تکانندش تا صدای سکه‌های درونش را بشنوند.
دانشجو
ما به هم جفا می‌کنیم، همدیگر را نادیده می‌گیریم، و روزی می‌میریم. *** روزِ تولدش، پروانه‌ها آمدند و دست جمعی رقصیدند.
دانشجو
نگاهِ سطحی، مشتاقِ تملک همه‌چیز است. اما نگاهِ ژرف و گسترده، میلی به تملک چیزها ندارد. حِسی از حیرت و سپاس، برای چنین نگاهی کفایت می‌کند. میلِ به تملک، نشانه‌ی عدمِ بلوغِ روح است.
دانشجو
بوته‌ی گُل سرخی که در باغچه به خنده وا شده است، شمعدانی‌هایی که بر لبه‌ی پنجره گذاشته‌ام و انعکاسِ سبزِ نور بر برگ‌هایش روی کتابم می‌افتد، و آن دو کبوتر که بر بامِ خانه می‌خوانند، همگی اعضای خانواده‌ام هستند. به همه‌ی آن‌ها عشق می‌ورزم. گاهی نزدیکان‌مان غریبه‌اند و غریبه‌ها خویشاوندانِ صمیمی ما.
دانشجو
زنی زیبا که از نگاه‌های خریدارِ دیگران بی‌نیاز است، به گُل‌ها و قدیسان شبیه است.
دانشجو
کتابِ مقدس می‌گوید: «خود را به آغوشِ خداوند بیفکنید.» صبحِ امروز، گنجشکانِ بسیاری را دیدم که هجوم آوردند و در لابه‌لای شاخ و برگِ آن درختِ بلوطِ کهنسال مأوا گرفتند. معنی این جمله را فهمیدم. گذشته و حال و آینده، همچون سه دخترِ خردسال در جاده‌ای روستایی، رازهای خود را با هم در میان می‌گذارند و می‌خندند.
دانشجو
هیچ غمی بزرگ‌تر از این نیست که نتوانی کسی را برای گفت‌وگو پیدا کنی.
دانشجو
عشق، معجزه است؛ معجزه‌ای که باعث می‌شود تا در سکوت نیز بشنویم و به گوش برسیم. عشق، نرم و لطیف است؛ همچون هوایی که به زیرِ بالِ سنجاقک‌ها می‌خزد و سرگرم تماشای رقص‌شان می‌شود.
دانشجو
سیمای آدم‌ها، صفحه‌های حساسِ روح‌اَند. باید زمانِ لازم بر آن‌ها بگذرد تا نوشته‌شان ظاهر شود.
دانشجو

حجم

۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان