بریدههایی از کتاب مقتل امام حسین (ع)
۴٫۴
(۳۷)
مسلمبنعقیل (ص) دست از محبّت و ولایت و حمایت امامزمان خویش بر نداشت تا اینکه بهعنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اوّلین شهید کاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اوّلین شهید از اصحاب امامحسین (ع) بود.
F313
«سلام بر تو ای رسولخدا! من، حسین پسر فاطمه، نوهی تو هستم؛ همان ثَقَلی [شیئ گرانبهایی] که در امّت خود به جایش نهادی. ای نبیّخدا! گواه آنها باش که مرا رها کردند و حمایتم نکردند! این شکایت من است به تو، تا هنگامِ دیدار فرا برسد. درود خدا بر تو باد.»
F313
تو [مرا] به امان و نیکی و پاداش خواندی، در حالی که بهترین امان، امان خداست؛ و خداوند هرگز کسی را که در دنیا از او ترسی نداشته، در آخرت امان نخواهد داد. پس خوف خدا را در دنیا از او میطلبیم تا امان او را در آخرت بهدست آوریم
F313
حسین (ع) چراغ نور افشان بشریت و عاشق مفتون حقیقت مقدّس الهی است؛ و از همین رو است که معشوق بزرگش را هنگام خروج برای جهاد، در دعای عرفه اینگونه خطاب میکند: «مٰاذٰا فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟ وَ مَا الَّذٖی وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ؟»
چڪاوڪ
سخنان امام (ع) در شب عاشورا
از علیبنالحسین (ع) نقل شده است که پس از بازگشت عمربنسعد، نزدیک غروب، امام (ع) یارانش را جمع کرد و من که در حال بیماری بودم، نزدیک رفتم و شنیدم که به آنان میفرمود: «خدای تبارک و تعالی را با برترین ستایشها میستایم و در حال راحتی و سختی، سپاس میگویم. خداوندا، تو را حمد میکنم که ما را با نبوّت گرامی داشتی و با قرآن آشنا کردی و در دین فقیه گرداندی و برای ما گوش و چشم و قلب قرار دادی و ما را از مشرکان قرار ندادی.
امّا بعد، من یارانی برتر و نیکوکارتر از یاران خود، و اهلبیتی بهتر و همراهتر از اهلبیت خود نمیشناسم. خدا از سوی من به همگی شما پاداش خیر دهد.
آگاه باشید! من یقین دارم که آنچه امروز از این دشمنان دیدیم، فردا عملی خواهند کرد. لذا من برای شما تدبیری اندیشیدهام؛ همگی شما آزاد و رها بروید که پیمانی از من به عهده ندارید.
کاربر ۲۲۰۰۹۰۳
مسلم بن عقیل بن ابیطالب بن عبدالمطلب (ص) (۲۵~۶۰ ه)، فرزند عقیل و از با کمالترین فرزندان اوست. عقیل برادر حضرت علی (ع) است. [انساب الأشراف، ج ۲، ص ۷۷] از این جهت، او با یک واسطه از تربیت ابوطالب (ع) و همسرش فاطمهیبنتاسد (س) برخوردار گردید
F313
هنگامی که در کربلا توقّف کرد، به محمّد بن حنفیه و گروهی از بنی هاشم نوشت: «امّا بعد، گویا دنیا هرگز نبوده است و گویا آخرت همواره ثابت است.»
فاطمه
حرّ گفت: «ای اهل کوفه! مادرتان به عزایتان بنشیند! او را دعوت کردید که وقتی آمد تحت فرمانش باشید و فکر میکردید که خود را فدای او میکنید. اینک علیه او شوریده و قصد جانش کردهاید؟! او را در تنگنا گذاشته و راه نفس کشیدنش را بسته و از هر سو محاصرهاش کردهاید؛ و از اینکه به یکی از بلاد این عرصهی پهناور الهی برود، و با اهلبیت خود پناهی بجوید، بازش داشتهاید.
و چون اسیری که قدرت جلب منفعت و دفع ضرر از خود را ندارد، در چنگال شما گرفتار شده است. او و زنان و کودکان و اهلبیت و یارانش را از رسیدن به این آب روانِ فرات، منع کردهاید؟
فاطمه
و زهیربنقین گفت: «بهخدا قسم من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم، دوباره کشته شوم [و زنده شوم] و این کشته شدنها هزار بار تکرار شود و خداوند با این کشته شدنها بلا را از جان تو و از جان جوانان اهلبیتت دور کند.»
فاطمه
رسولخدا (ص) را [در خواب] دید؛ در حالی که در حلقهی انبوهی از فرشتگان پدیدار شد و حسین (ع) را در آغوش گرفت و به سینهی خود فشرد و بین دیدگانش را بوسید و فرمود: «حبیب من حسین! گویی تو را میبینم که بهزودی در سرزمین کربلا در میان گروهی از امّت من، با سوز عطش، بدون آنکه آبی بنوشی، در خون خود آغشته و ذبح و سر جدا میشوی و اینان در همان حال، امیدوار شفاعت من هستند! آنها را چه میشود! خدا هرگز شفاعتم را به ایشان نرساند! آنان نزد خدا بینصیباند.
حبیب من حسین! پدر و مادر و برادرت نزد من آمدند. آنها مشتاق دیدار تو هستند. تو را در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن نمیرسی.»
فاطمه
«بهخدا قسم مرا رها نمیکنند تا وقتی که این دل را از درونم بیرون بیاورند؛ و وقتی چنین کاری بکنند، خداوند کسی را بر آنان مسلّط میکند که آنچنان خوار و ذلیلشان میکند که پستترینِ فرقهها در بین امّتها باشند.»
ヾ(^-^)ノ
آری! از آنچه با قلمِ تقدیر ثبت شده، گریزی نیست. خشنودی ما اهلبیت، رضای خدا است. بر امتحان او شکیبایی میکنیم و او پاداش صبرکنندگان را به ما میدهد.
famara
از آنچه با قلمِ تقدیر ثبت شده، گریزی نیست. خشنودی ما اهلبیت، رضای خدا است. بر امتحان او شکیبایی میکنیم و او پاداش صبرکنندگان را به ما میدهد. پارههای تن رسولخدا هرگز از او جدا نمیشوند و در حظیرةالقدس با او خواهند بود. چشمانش به آنها روشن میشود و وعدهاش به آنها را تحقّق میبخشد. [اکنون] هرکس برای جانبازی در راه ما آماده است و خود را برای دیدار خدا مهیّا کرده، با ما بیاید که من إنشاءالله صبحگاهان حرکت خواهم کرد.»
میرزا ابراهیم
هنگامی که در کربلا توقّف کرد، به محمّد بن حنفیه و گروهی از بنی هاشم نوشت: «امّا بعد، گویا دنیا هرگز نبوده است و گویا آخرت همواره ثابت است.»
علی بن ابراهیم
امام (ع) برخاست و بهصورتش آب پاشید و به او فرمود: «خواهر جان! از خدا بترس و بهیاری خدا صبر کن و بدان که اهل زمین میمیرند و آسمانیان باقی نمیمانند و همهی اشیا نابود میشوند، جز ذات خداوندی که زمین را بهقدرت خود آفرید و مردم را برخواهد انگیخت و آنها باز میگردند و او یگانهی بیهمتاست. پدرم بهتر از من بود. مادرم نیز بهتر از من بود. برادرم بهتر از من بود. من و آنها و هر مسلمانی، باید رسولخدا را اسوه و الگوی خود بگیریم.» و با این سخنان دلداریاش داد و به او فرمود: «خواهر جان! من تو را قسم میدهم و به قسمم پایبند باش؛ بهخاطر من گریبان چاک نکن و صورتت را مخراش؛ و هنگامی که کشته شدم، ندای آه و واویلا سر مده!»
فاطمه
یاران حسین (ع) تکتک به شهادت میرسیدند؛ و چون یکنفر یا دو نفر از آنها شهید میشدند، تأثیر آن در سپاه امام (ع) ظاهر میشد. در حالی که دشمن پر شمار بود و هر چه کشته میداد، آشکار نمیشد.
کاربر ۱۱۶۰۰۹۶
که بهخدا قسم، هر کس فریاد ما را بشنود و یاریمان نکند، هلاک میشود.»
کاربر ۲۶۷۹۹۰۷
مام (ع) برای اهداف بلند خود، یارانی اینگونه میجست، یاران و انصاری که در برابر فریب دنیا مقاوم و استوار باشند و با حاکمیت بیداد درگیر شوند، تا در این راه کشته شوند.»
کاربر ۲۶۷۹۹۰۷
علیبنالحسین (ع)، در حالی که بیماری توانش را گرفته و غل و زنجیر بر پایش بود، گفت: «هان! اینان بهخاطر ما گریه میکنند و ضجّه میزنند! پس چه کسانی ما را کشتهاند؟!»
میرزا ابراهیم
«یا محمّداه! یامحمّداه! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین است که برهنه به خون آغشته، با بدنی پارهپاره بر زمین افتاده است! یا محمّداه! اینان دختران تو هستند که به اسیری برده میشوند! این نوادگان تو هستند که همگی کشته شدهاند و گرد و غبار بر آنها مینشیند!»
میرزا ابراهیم
حجم
۳۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۶,۵۰۰
۳,۲۵۰۵۰%
تومان