تکیه کن بر شانهام ای شاخهی نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گـــاهی را به چشمانت نبینم
هنرمند هنردوست
«هرگز! هرگز! هرگز! بی تو نمیخندم
بی تو بر دل، عشقی هرگز نمیبنــدم
هنرمند هنردوست
«شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است»
هنرمند هنردوست
«شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است»
la lumière
«ای همــه آرامشم از تو پریشـــانت نبینم
چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم
ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی
همچـــو ابر سوگوار اینگونه گریانت نبینم
ای پر از شوق رهـــایی رفته تا اوج ستاره
در میــان غنچههــا افتان و خیزانت نبینم
مرغک عــــاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیه کن بر شانهام ای شاخهی نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گـــاهی را به چشمانت نبینم
قصهی دلتنگیات را خوب من بگذار و بگذر
گریهی دریاچههـــا را تا به دامـــانت نبینم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من
تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم...»
la lumière
«هرگز! هرگز! هرگز! بی تو نمیخندم
بی تو بر دل، عشقی هرگز نمیبنــدم
خـدا! خــدا! خــدایا! اگر بـه کام من
جهـــان نگردانی، جهـان بسوزانم...»
la lumière
اتفاقهای بزرگ، در پی حادثههای به ظاهر كوچكی رخ میدهند.
fa.mim
اتفاقهای بزرگ، در پی حادثههای به ظاهر كوچكی رخ میدهند.
Kosar
اتفاقهای بزرگ، در پی حادثههای به ظاهر كوچكی رخ میدهند.
❄︎𝓝𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷