با نوزهت هم که به این شهر رفته بودیم، محبوب جوانم از من پرسیده بود"تو هم برای من کوه میکنی؟"بدیهی است که از رمانتیک بودن حتی کمترین ذرهای هم نصیبم نشده بود. "نکن نوزهت، دیگه برای این کارها دستگاه های جدیدی اختراع شده. "انگاری که اگر میگفتم که کندن کوه که چیزی نیست بخاطر تو در میان آتشفشانها میروم، زلزله را به تن میخرم، دنیای دیگری را برایت میسازم، قرار بود واقعا اتفاق خاصی بیفتد و قیامتی برپا شود. بعد هم بیست و یکسال به انتظار نشستم
لیلی مهدوی
چنان که نامش هم رویش است اینها داستان است و احتمالا هیچ گاه هم شکل واقعیت نداشته. اما به رغم اینها بازهم صدهاسال است که نقل میشوند. چرا که ما انسان های بیچاره در این دنیای خطرناک، بلاخیز، ظالم به دنبال این هستیم که در امنیت زندگی کنیم. حتی اگر آن چه که قرار است بر سرمان بیاید را هم ندانیم، حتی اگر نخواهیم بدانیم بازهم میخواهیم که خداوند شانس و اقبالی را نصیبمان کند
لیلی مهدوی