بریدههایی از کتاب نامههای عاشقانه پابلو نرودا به آلبرتینا رزا
۳٫۲
(۱۷)
در مورد حوادث ناگوار، در مورد تمام مسائل ناگوار یا نامطبوعی که برایم رخ میدهند، فراموشی را پیشه کردهام، زیرا من توانا به فراموش کردن هستم. حالا نوبت توست: تو برای همیشه فراموش خواهی شد، و از قلبِ من تبعید خواهی شد، حتی اگر برایت معنا و اهمیت زیادی نداشته باشد.
قضاوت: چون تو دوستی ناخوش آیندی بودی، و چون من دردمندانه اشتباه کردهام که هوش و مهربانیتو را باور نمودم.
سال نو برایت ارمغان آور شادی است، البته اگر تو در حال حاضر فاقد آن باشی.
پابلو
susan.t
کوچولو بیا! یا لااقل به من فکر کن
saeid.22
همه چیز، همه چیز را تا سر حد نگرانی کم دارم، که تو هرگز، هرگز زندگیمرا در نخواهی یافت.
Samane Ashrafi
و وقتی نامههای بی اهمیت را میخوانم و متوجه خلأ روزانهی کلمات تو میشوم، حقیقتِ غم بار را در مییابم. تو که هستی؟ من، من که هستم؟ آیا آن چه انجام می دهم یا رنجی که میبرم، برای تو اهمیتی دارند؟ من برای تو چه هستم؟ شاید، در اصل، در اعماق آن، در حقیقت پنهانش، هیچ چیز. چیزی بیگانه برای تو
Samane Ashrafi
من محکوم به تنهایی شدهام. به خودم لطفی میکنم که شاید باورت نشود: نامههایت را میخوانم و تا میتوانم به تو مینویسم.
Samane Ashrafi
دسته گل بنفشهی بزرگی هم با خودم آوردم. آنها آن قدر زیبا هستند که فقط لیاقت تو را دارند.
Samane Ashrafi
نمیدانی که چه قدر به تو علاقه دارم. من نیازم به تو از نان، و از آب هم بیشتر است.
یك رهگذر
من تو را خیلی دوست دارم، همیشه. گاهی، امروز، از این که تو پیش من نیستی، میهراسم. از این که نمیتوانی برای همیشه پیش من بمانی.
یك رهگذر
من با آن همه دوستها که در گذشته داشتم، حالا آشفته و سرگردان شدهام، بنابراین الان به عکس همیشه خیلی تنها هستم، و به عکس همیشه خیلی هم خوش بخت و مسرور میشدم اگر که تو این جا نزد من بودی.
یك رهگذر
وقتی بیش از هر زمان به تو محتاجم، به فکرت، به نامههایت، تو خودت را عمداً از من دور نگه میداری. ناگوار است، کودکِ من، چون من احساسِ خستگی میکنم و گاه با این آرزو از خواب برمیخیزم که فراموشت کنم.
ملیکا
من نیازم به تو از نان، و از آب هم بیشتر است
saeid.22
من محکوم به تنهایی شدهام
saeid.22
وقتی فکر میکنم که این برهه، که تو در آن نیستی و غایبی، همهی زندگیمن نیست، بسیار بیش تر دوستت میدارم.
saeid.22
در این محلِ خلوت با تو بودم، چه خوش بخت میشدم.
میدیا
هر روز به من بنویس
میدیا
زندگیم خیلی تغییر کرده است، نمیتوانم در نامه آنها را برایت شرح بدهم، برای همین از من میخواهد که دوباره بیایی کنارم تا خودت این جا باشی و از من و زندگیام مراقبت کنی.
میدیا
من محکوم به تنهایی شدهام.
میدیا
. تو یک رؤیایی افسانهای هستی.
میدیا
من کمیرنجور بودم، چون تو به پاولتبیتوجه هستی. وقتی بیش از هر زمان به تو محتاجم، به فکرت، به نامههایت، تو خودت را عمداً از من دور نگه میداری. ناگوار است، کودکِ من، چون من احساسِ خستگی میکنم و گاه با این آرزو از خواب برمیخیزم که فراموشت کنم.
Samane Ashrafi
صدفی که نام مرا با صدایِ دریاییاش به تو میگوید.
Qeziii
حجم
۱۲۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۲۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان