بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من کنیز زینبم | طاقچه
تصویر جلد کتاب من کنیز زینبم

بریده‌هایی از کتاب من کنیز زینبم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۲ رأی
۴٫۴
(۱۲)
پدرم همیشه بعد از خواندن نماز شب، به مسجد جوادیه که روبه‌روی منزل ما بود می‌رفت و بعد از نمازجماعت صبح، به خانه بر می‌گشت. او همه‌ی دختران بالای هفت سال و پسران بالای ده سال را برای نماز صدا می‌کرد. پدرم آن‌قدر باباجان باباجان می‌کرد تا همگی برای نماز بلند می‌شدیم. بعد هم با اخلاق خوش به همه‌ی ما می‌گفت: تا طلوع آفتاب بیدار باشید! بیدار بمانید تا روزی‌تان را از خدا بگیرید، چون در روایت داریم که خداوند روزی خلایق را بین اذان صبح و طلوع آفتاب تعیین می‌کند. خودش نیز مشغول خواندن آیت‌الکرسی و قرآن و دعا می‌شد.
Dexter
پدرم همیشه بعد از خواندن نماز شب، به مسجد جوادیه که روبه‌روی منزل ما بود می‌رفت و بعد از نمازجماعت صبح، به خانه بر می‌گشت
منمشتعلعشقعلیمچکنم
خیلی شکرگزار خدا و بنده‌های خدا بود، کافی بود یک قدم برایش بر می‌داشتی، شاید کار مهمی هم نبود، اما آن‌قدر تشکر می‌کرد و به زبان می‌آورد که خجل می‌شدیم. با همه‌ی اطرافیان و دوستانش همین‌طور بود. برای همین همه دوست داشتند برای جواد کاری انجام دهند، چون جواد قدر کارشان را می‌دانست. هیچ توقعی از کسی نداشت، امروزه بیشترین درگیری‌ها به خاطر توقع ما از یکدیگر است، از خودمان هیچ توقعی نداریم ولی از دیگران بسیار! از دیگران متوقع هستیم؛ متوقع احترام، رعایت حال، رسیدگی، گذشت، پیش‌قدمی در کار خیر و ... اما خودمان لحظه‌ای به وظایف و کمبودهایمان فکر نمی‌کنیم. اما جواد درست بر عکس بود، از خودش بسیار متوقع بود که برای دیگران کار کند و از دیگران توقعی نداشت.
maryhzd
پدرم آن‌قدر باباجان باباجان می‌کرد تا همگی برای نماز بلند می‌شدیم. بعد هم با اخلاق خوش به همه‌ی ما می‌گفت: تا طلوع آفتاب بیدار باشید! بیدار بمانید تا روزی‌تان را از خدا بگیرید، چون در روایت داریم که خداوند روزی خلایق را بین اذان صبح و طلوع آفتاب تعیین می‌کند. خودش نیز مشغول خواندن آیت‌الکرسی و قرآن و دعا می‌شد. آقاجان فردی دائم‌الذکر بود. خیلی کم حرف می‌زد، هیچ گاه ندیدم با مادرم جر و بحث یا مشاجره داشته باشد، خانواده‌ی خیلی خوبی داشتیم و طعم محبت را در همان خانه می‌چشیدیم. پدرم، هم مهربان بود و هم مقتدر. برای همین وقتی بابا از سر کار می‌آمد همه دورش می‌چرخیدیم و از سر و کولش بالا می‌رفتیم. اما به موقع هم از او حساب می‌بردیم. آقا جان به حجاب و نماز و تلاوت قرآن حساس بود، مخصوصاً از آن زمان که کشف حجاب شد، خیلی مراقب حجاب دختران بود و با آنان درباره‌ی حجاب صحبت می‌کرد. خوب به یاد دارم که پدرم، تا آقا امام رضا (ع) را زیارت نمی‌کرد سر کار نمی‌رفت!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
خدا هیچ وظیفه‌ای را (به جز عبادات واجب) به عهده‌ی زن نگذاشته، مگر اطاعت از شوهر.
Hadith
پدرش گفته بود که هیچ موقع دست خالی به خانه نیاید، نشانه‌ی مرد این است که وقتی شب به خانه می‌آید دستش پر باشد. برای همین همسرش می‌گفت: «جواد بعد از عروسی، همیشه دست پر به خانه می‌آمد. روزی هم که پول نداشت، برای اینکه به حرف پدرش عمل کرده باشد یک خوردنی کوچک می‌گرفت و می‌آمد خانه.»
آسمونی
ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته‌شده اهمیت نمی‌دهید، دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت.
آسمونی
ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته‌شده اهمیت نمی‌دهید، دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت.
آسمونی
ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته‌شده اهمیت نمی‌دهید، دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت.
آسمونی
ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته‌شده اهمیت نمی‌دهید، دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت.
آسمونی
ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته‌شده اهمیت نمی‌دهید، دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت.
آسمونی
این جمله را از یکی از بزرگان شنیدم: وقتی که یک انسان به اوج کمال و معنویت برسد، تازه به پشت درب نیم‌سوخته‌ی خانه‌ی حضرت زهرا (س) خواهد رسید!
آسمونی

حجم

۲۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲۶۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد