بریدههایی از کتاب خواب باران
۳٫۹
(۱۸۱)
«تو این دنیا، هیچ دعایی بیجواب نمیمونه. فقط گاهی جوابی که ما میخواهیم بشنویم، با اون چیزی که صلاح و مصلحت خداست، فرق داره.»
س.م
خیلیا تو زندگی آدم میان و میرن... اما بود و نبود و رفتوآمدشون هیچ تأثیری تو زندگی آدم نداره... اما بعضیا... وقتی وارد زندگی آدم میشن، حتی اگه نمونن و برن، چنان رد پایی از خودشون تو قلب آدم به جا میذارن... که ما دیگه هیچوقت همون آدم قبلی نیستیم...
Parinaz
خدا به هر آدمی حق حیات داده. ازش هم خواسته با توجه به ظرفیت و امکاناتش تلاش کنه و زندگی کنه؛ اما اینم گفته که اینجا برای خوشی نیومدیم. اینجا محل راحتی و آسایش نیست. اینجا فقط یه گذرگاهه برای گذشتن. نه موندن! مثل یه مسافرخونهی سر راه... اگه اینجوری به قضیه نگاه کنین، تحملش خیلی براتون راحتتر میشه.
زینب کاوه
«اونی که داره قصهی زندگیمون رو مینویسه و کارگردانی میکنه، حتماً حواسش به همهچیز هست.»
masume47
انگار چیزی از قلب هما کنده شد و پایین ریخت. نفسش به شماره افتاد. حسام را نمیفهمید. از حکمت و قضاوقدر و حرفهایی هم که میزد، سر درنمیآورد. اصلاً درک درستی از این فلسفهبافیهای بیسروته نداشت اما حرف تسلیم که پیش میآمد، انگار کم میآورد. چیزی دلش را به آشوب میکشاند. حسی که درک درستی از آن نداشت، انگار سالهای سال با آن زندگی کرده و برایش آشنا بود.
masume47
آسمان گرفته بود و سراسر پوشیده از ابرهای سیاه و خاکستری. هوا غبارآلود بود و سنگین. بوی باران میآمد و نسیم خشک و خنک آبان ماه با سوز به سروصورت عابران میخورد
♡doonya♡
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت، در دل آتش میسر است.»
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
«زندگی تو هرچی که بوده... هرچی که باشه... از دست خدا و حساب و کتابش نمیتونی فرار کنی. هرجا که بری، سرت هربلایی که بیاد، یا هربلایی که بیاری، بازم تو بندهای و اون خالق و صاحب اختیارت. مگه مخلوق میتونه از خالقش فرار کنه؟»
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
هیچکس واقعاً از خدای خودش نمیبره مادر من. آدمها فقط گاهی فراموشش میکنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
هیچکس واقعاً از خدای خودش نمیبره مادر من. آدمها فقط گاهی فراموشش میکنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
حجم
۱۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان