بریدههایی از کتاب لیموزین قرمز
۵٫۰
(۳)
اصلاً میدونی فرق بین باکو و مسکو چیه؟ باکو به دریا تکیه داده مثل قطاری که تا موقع توقف در حرکت باشه. باکو بالاخره تو دریا به پایان میرسه. چطوری بهت بگم؛ اینطوری میتونی تصور کنی که انگار باکو به دریا میریزه. نگاه کن به تصویر این خونههای ساحلی و درختهایی که کنار هم هستن و عکس اونها روی آب میافته؛ اما مسکو... مسکو تموم نمیشه. یهباره گم نمیشه؛ آرومآروم نیست میشه. از حاشیههاش ذوب میشه.
شلاله
«بعضی مواقع آدمیزاد با حدس زدن در مورد اینکه چه حادثهای در آینده رخ خواهد داد، آن را به شکلی کاملاً واضح میبیند و آن را زندگی میکند.
آلما
صاحب کتابها، یعنی کسی که اونها رو خریده، یکییکی اونها رو خونده، وقت گذاشته، چه میدونم، در مورد اونها فکر کرده، چیزهایی رو که فهمیده، حاشیهنویسی کرده، وقتی هم که میمیرن کتابهاشون رو هم با خودشون میبَرَن. یعنی هم اونها میمیرن، هم کتابها. دیگه برای صاحبهای جدیدی که اونها رو میخرن، مثل قبل نیستن، بلکه کتابهای تازهایاَن؛ حتی اگه بهظاهر باز همین کتابها باشن.
شلاله
من تصور میکنم که زبان رو بچهها آفریدهن، نه آدمبزرگها! و ما بزرگترها هم از جملاتی که بچهها درست کردهن، استفاده میکنیم.
کاربر ۵۴۷۸۹۴۳
وحشت
«اولین فریاد
شاید وحشت روزهایی است
که قرار است بیایند
آخرین سکوت
ـ مرهمی برای خستگی عمر ـ
سایهای ساکت و خنک»
رسول رضا
آلما
ببین تو از مسکو اومدی، با جمال هم نصف دنیا رو گشتی؛ اما تا حالا فهمیدی بهترین مسافرت چیه؟ بهترین مسافرت اینه که بتونی نوشیدنیت رو یهنفس سربکشی.»
آلما
ببین تو از مسکو اومدی، با جمال هم نصف دنیا رو گشتی؛ اما تا حالا فهمیدی بهترین مسافرت چیه؟ بهترین مسافرت اینه که بتونی نوشیدنیت رو یهنفس سربکشی.»
اینطور به سلامتی چیزی خوردن یکی از عادتهای قدیمی من است. هر وقت میخواستم سربهسر کسی بگذارم اینطور میگفتم
آلما
ـ تو چرا ازدواج نمیکنی؟
با خنده شانههایم را بالا انداختم. نمیخواستم در مورد شرایط مسکنم و همچنین وضعیت خانوادهام چیزی بگویم. نمیخواستم بگویم ادارهی خانه با من است. مادرم پیر شده و خواهرم، چیمناز، در باکو و برادرم، جیحون، در مسکو مشغول تدریسند و تمام خرجی آنها را من میدهم. هر چند اینها تمام علت ازدواج نکردنم نبودند. در اصل اینها فقط قسمتی از حقیقت بودند؛ نه همهی آن.
ـ نکنه قسم خوردی همهی عمرت مجرد بمونی!
شاید هم حق با او بود. وضعیتی که من در آن قرار داشتم بهسختی با زندگی متأهلی جور درمیآمد
آلما
ـ اصلاً میدونی فرق بین باکو و مسکو چیه؟ باکو به دریا تکیه داده مثل قطاری که تا موقع توقف در حرکت باشه. باکو بالاخره تو دریا به پایان میرسه. چطوری بهت بگم؛ اینطوری میتونی تصور کنی که انگار باکو به دریا میریزه. نگاه کن به تصویر این خونههای ساحلی و درختهایی که کنار هم هستن و عکس اونها روی آب میافته؛ اما مسکو... مسکو تموم نمیشه. یهباره گم نمیشه؛ آرومآروم نیست میشه. از حاشیههاش ذوب میشه.
آلما
حجم
۱۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
قیمت:
۲۷,۷۰۰
۱۹,۳۹۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد