بریدههایی از کتاب خاکسپاری ماهی قرمزها
۳٫۱
(۱۴)
وقتی برا آقاجون تعریف میکردم، هرهر میخندید و میگفت: «فکرش تو حروم و حلال بوده که تا حالا هیچ گهی نشده دیگه.»
سیّد جواد
یکی هم آتیش کرد و داد دست مامان.
«بیا بکش. ای سیگار لامصب حتی تو داغ اولادم جواب میده.»
سیّد جواد
«چندتا خواهر برادر داری؟»
«چارتا خانم.»
زنه میخنده و میگه: «اوووو. چه خبره؟ بابا مامانت حسابی مشغول بودنا.»
سیّد جواد
با طناب و روسری دست و پا و دهنم رو میبنده و میبردم تو یه اتاق تاریک. جیغ میزنم و گریه میکنم. زورش خیلی زیاده...
سیّد جواد
همین که محسن پا تو خیابون میگذاره یه ماشین میآد و زیرش میگیره. ماشینه ترمز میکشه و وامیایسته. نصف بدن محسن زیر ماشینه، نصفش بیرون. آرومآروم خون از زیر ماشین راه میگیره. راننده پیاده میشه و میدوه طرف محسن. آقاجون هم میرسه بالاسرش و داد و هوار راه میندازه. یقهٔ راننده رو میگیره و داد میزنه: «بچّهم رو کشتی...» بعدم راننده رو ول میکنه و میره سراغ محسن. پاهاش رو میگیره و از زیر ماشین میکشتش بیرون. کلّهٔ محسن ترکیده و پخش شده رو آسفالت. عینهو گوجه فرنگی که له شده باشه. آقاجون گریه زاری میکنه و تو سر خودش میزنه. همهجا پر خون شده...
سیّد جواد
خودم کشتمش. چاقو رو فرو کردم تو شکمش. عین هندونه که قاچ میکنن. عجب هندونهای هم بود لامصب. اینقدر رسیده بود که تا چاقو رو اشارهش کردم شکاف برداشت. اگه زنش جیغ و داد نمیکرد راحت میتونستم تا ته ببُرمش. یه شقهش رو بندازم اینور خونه، یه شقهش رو بندازم اونور.
سیّد جواد
اوسبهزاد یه ماده سگ زرد داره که خیلی باهوشه. اسمش رو گذاشتهم بوسه. چون هر وقت منو میبینه میآد دور و برم تاب میخوره و یه جوری پک و پوزش رو بهم میماله که انگار داره ماچم میکنه. اوسبهزاد میخنده و میگه: «ماده سگ هرزه که میگن اینه.» میگه: «البته ماده سگا همهشون هرزهان.» بعدم برا اینکه حرفش رو ثابت کنه شروع میکنه به خاطره تعریف کردن از سگاش.
«با همین جفت چشمای خودم دیدم که پونزدهتا نر گردن کلفت ریخته بودن سر یه ماده. مادههه هم یه بند ونگه میداد. معلوم بود خودشم همچین بیمیل نیست.»
سیّد جواد
حجم
۸۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۸۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۵,۲۰۰
۱۷,۶۴۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد