بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گریز با چادر | طاقچه
تصویر جلد کتاب گریز با چادر

بریده‌هایی از کتاب گریز با چادر

۳٫۷
(۶)
به یک اداره‌ای پای گذار، از این گونه کسان بسیار خواهی دید. اگر رابطه نداشته باشی، هیچ کاریت در اینجا درست نمی‌شود
جواد
برای گرفتن گواهینامه باید چهار سال بشکیبی، خودروش را هم دوازده سال پس از آن گیر خواهی آورد، و خودرو تنها دوگونه است، هر دوشان مانند دودکش هوا را به گند می‌کشند. اگر یک دانه تمبر بخواهی بخری، باید در صف درازی بایستی؛ اگر بخواهی در سوپر مارکت پول به صندوق بدهی، باز یک صف دور و دراز پیش رویت است. باری، هرجا صفی دیدی، زود برو تهش بایست، شاید چیزی بدهند که نه هر روز گیر هر کس می‌آید: موز، سوس گوجه‌فرنگی، شلوار جین، دستمال کاغذی، قفل ایمنی، هر چه باشد فرقی نمی‌کند... باز هم باید برایت بگویم؟»
جواد
اگر کسی چیزی از تو پرسید، بگو دخترعمو و از تاجیکان مزار شریف هستی- خب، نامت را چه بگوییم؟» می‌گویم: «زینب. نام سینمایی که دیشب روبرویش همدیگر را دیدیم.»
مروارید ابراهیمیان

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۳ صفحه

حجم

۲۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۳ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد