بریدههایی از کتاب درباره معنی زندگی
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:شهابالدین عباسی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۸۳ رأی
۳٫۷
(۵۸۳)
پیروزی بر خویشتن بزرگتر از فتح تمام جهان است.
Ahmad
ما آنقدر مشغول زندگی هستیم که به خودمان زحمت نمیدهیم راجع به امور غایی و معنای زندگی فکر کنیم. الزامات کار، به پروندۀ فکر و اندیشه خاتمه میدهند. کسی که باید معیشت خانوادهاش را تأمین کند وقتی برای فلسفهورزی هشیارانه ندارد. اگر هم داشته باشد چه بسا بگوید معنی زندگی، تأمین آب و غذای خانواده است، و چه جوابی بهتر از این.
Ahmad
شعر در تماس با امور مکانیکی میمیرد، و در مجرای زندگی و رشد شکوفا میشود؛ شعر تقریباً از آغاز متعهدِ به تفسیری معنوی از جهان میشود.
Ahmad
زندگی خوب، غایتی است که باید به خاطر خودش آن را دوست داشت و از آن لذت برد. و کار و تلاش فکری، در جهت رواج دادنِ زندگی خوب است.
Ahmad
به نظرم نژاد انسان مرتکب دو خطای بد در تفکرش شده است. یکی، فراموش کردن این نکته است که زندگی معنوی ما همانقدر طبیعی است که زندگی فیزیکی ما.
Ahmad
اشتباه است اگر این واقعیت را تشخیص ندهیم که زندگی معنوی ما همانقدر طبیعی است که زندگی جسمانی ما. این هم یک اشتباه دیگر و احتمالاً رایجتر است که ایدهآلهای معنویمان را با واقعیتهای موجود خلط کنیم.
Ahmad
آدمها در ابتدا یکدیگر را با چوب و سنگ میکشتند، بعد با تیر و نیزه، بعد با فالانکس و دستههای نظامی، بعد با توپ و تفنگ، بعد با کشتی توپدار و زیردریایی، بعد با تانک و هواپیما. میزان و بزرگی ساختن و پیشرفت، برابر میشود با میزان و وحشتِ ویرانی و جنگ.
Ahmad
من ــ مردی که محکوم به حبس ابد است ــ در پاسخ به فیلسوف میگویم که معنی زندگی برای من، بستگی دارد و محدود است به تواناییام در تشخیص حقایق بزرگ زندگی و آموختن و بهره بردن از درسهایی که زندگی به ما میآموزد.
سحر
من مطمئنم که جهان باتلاقی بزرگ نیست که مردها و زنها در آن دست و پا میزنند و در منجلاب میمیرند. اتفاق باشکوهی در میانۀ سنگدلیها و مصیبتها رخ میدهد، و مهمترین چالش در برابر عقل، این است که چگونه شریفترین و بهترینهای میراث شگفانگیزمان را رواج دهیم
سحر
آنها همهچیز را در گرو عقل میگذارند، فقط برای پیدا کردن آن شخصیتی که درنهایت پیروز میشود.
سحر
و از آنجا که هیچکس حق ندارد اعتقاد بورزد مگر آنکه شاگردی شک را کرده باشد،
سحر
اگر هیچکس معنی زندگی را پیدا نکرده، هیچکس هم ثابت نکرده که زندگی معنایی ندارد. آنچه احتمالاً بیمعنی است این سؤال است که آیا زندگی معنی دارد.
محمد رحیمی
از روزهایی که در مدرسه الاهیات هاروارد دین و فلسفه میخواندم به این مسئله فکر میکردم، ولی شاید مشاهده مهمتر باشد. من متوجه شدم که آدمهای دیندار وضع خودشان را بهتر میدیدند اگر غیردیندار بودند و آدمهای غیردیندار هم خودشان را بهتر میدیدند اگر دیندار بودند. در این مورد که کدامیک از آنها بر حقاند نظری ندارم، اگر اصولاً چنین چیزی در کار باشد.
محمد رحیمی
من همیشه معتقد بودم ــ و هنوز هم هستم ــ که فلسفۀ زندگی انسان نباید بر تجربۀ شخصی بلکه باید بر مشاهدۀ گسترده و بیطرفانه استوار باشد. ما همه چشم برای دیدن و گوش برای شنیدن داریم. به ما فرصت تماشای زندگی پیرامونمان داده شده. آیا آدم باید آنقدر تنگنظر باشد که جهان را بر اساس آنچه از قضا خوشبختی یا بدبختی شخصیاش بوده قضاوت کند؟ چون من روزی سه وعده غذا میخورم آیا نتیجه میشود که هیچ جایی گرسنگی نیست؟
محمد رحیمی
آنها صبورانه به نطقهای آتشین واعظی که با خشونت آنان را به مسیحِ باوقار میخواند گوش میسپارند. به رغم ناسزاها و نکوهشها و هشدارهای او، برخی از آنان آسودهخاطر به نظر میرسند؛ آنها دیرزمانی، به دنیایی دور از روزمرگیهای بدون کار و جستجوهای بیثمرشان، دنیایی فراتر از گرسنگیهای طاقتسوز و پاهای خستۀ خودشان نظر میدوزند. در درگاهی تاریک، پیرزنی با قلبی پر از امید گوش میدهد و اشکی میریزد و دعایی زیرلب زمزمه میکند. اما اغلب مردها با ناباوری لبخند میزنند؛ فقر و نداریشان در نزد آنان نمایانگر شکوه و جلال خدا به نظر نمیرسد. وقتی آواز تجدید میشود، یکی از آنها هم به آن نمیپیوندد؛ آنها یکییکی، آرام به راه خود میروند.
kamrang
همینطور که دارم مینویسم، صدای آوازی از خیابان پایین به گوش میرسد. دختری سیاهپوش، به همراه گروهی از نوازندگان سازهای برنجی، راک آو اِیجِز را میخواند. در سکوت، به بندهای شعر میپیوندم و همۀ آن خاطرات آرمانی جوانی مذهبیام در درونم زنده میشود. به نرمی در میان جمعیتی که بدون برنامهریزی قبلی دور آوازخوانان جمع شده بودند حرکت میکنم. مردان یکشکل و یکلباس در دستههای رسمی مرا تحت تأثیر قرار نمیدهند؛ آنها بدون استثنا قیافههایی جدی و عبوس دارند. مدتها پیش میترسیدم که دین برای آنها به یک پیشه تبدیل شده باشد. زنان یکشکل و یکلباس، که صداهای گوشخراششان بار سنگین آواز را به دوش میکشد، رنگپریده و لاغرند، و نحیفِ در جسم و روح. هر چیز معنوی وقتی به فروش میرسد یا به نمایشی رنگ و وارنگ بدل میشود، میمیرد.
kamrang
غمانگیزترین منظره در تمدن ما نه فقر، بلکه خراب شدن بافت اخلاقی نسل است. داوری در این زمینه دشوار است، و این دشواری تا اندازهای به دلیل مختصر بودن تجربههای ماست و تا اندازهای هم به این دلیل که ما اخلاقیات امروز را با معیارهای دیروز مورد قضاوت قرار میدهیم. ما فراموش میکنیم که این معیارها برای زندگی کشاورزی ساخته شدهاند و نمیتوانند در عصری صنعتی و شهری اعتبار مطلق داشته باشند. مضحک است انتظار داشته باشیم کسانی که ازدواج را تا سی سالگی به تأخیر میاندازند و در میان هزاران هزار تماس و فرصت و محرک شهر زندگی میکنند، از اخلاقیات اجتماعی روستایی پیروی کنند. هر روزگاری اخلاقیات خودش را دارد. هرچه مردان و زنان بیشتری میبینم، کمتر نسبت به آنها دید انتقادی در پیش میگیرم؛ آنها به نصف آن بدیای که روزنامهها و تصاویر متحرکشان وانمود میکنند، نیستند. علتش این است که آنها چنان به شکلی بیروح موقّر و محترماند، که نیاز دارند برای برآوردن غیرمستقیم انگیزهها و تمایلات باستانی به چندهمسری و تعقیب شکار، روزنامهها و فیلمهایشان بوی بی بند و باری جنسی و جرم و جنایت بدهند.
Farhang Ghesmatee
دنبال ایدهآل و این جور چیزها نباش. این مثل تاختن به طرف یک سراب است. وقتی به آن میرسی، نیست.
Zax
به «جستجوی معرفت» نرو چون هر چه بیشتر جستجو کنی به «تیمارستان» نزدیکتر میشوی.
Zax
میلتُنِ شاعر بود، گمان میکنم، که خیلی وقت پیش گفته بود حقیقت اول با «ظاهری کریه» به سراغمان میآید، به این معنی که اوهام و بیپرواییهای قدیمیمان را برهم میزند. با این حال، به تدریج با آن آشنا میشویم و زندگیمان را آن طور که باید باشد، با آن میآمیزیم
Zax
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۴٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان