بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی اثر ناصرخسرو قبادیانی

بریده‌هایی از کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۸ رأی
۳٫۸
(۳۸)
بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آن جا به جوزجانان
کاربر ۲۲۳۳۱۰۱
چون سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود مردی جوان آن جا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او راخواجه عمید می‌گفتند، فضل دوست بود و خوش سخن و کریم. و سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن می‌رفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند واین مرد از دبیران شوری بوده بود
Ali
برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می‌خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است.
Yarin
در اثنای سخن می‌گفت که بر استاد ابوعلی سینا رحمه الله علیه چنین خواندم و از وی چنین شنیدم. همانا غرض وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابوعلی سیناست. چون با ایشان در بحث شدم او گفت من چیزی سپاهانه دانم و هوس دارم که چیزی بخوانم. عجب داشتم و بیرو ن آمدم گفتم چون چیزی نمی‌داند چه به دیگری آموزد
.

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد