وَ ...
زشتی
زانو زد
برابرِ تزویر
وَ ...
هنرمند هنردوست
گاهی آرام آرام از هم میپاشد
رابطه
وَ گاه
به یکباره فرومیپاشد
خانه
ویران میشود
آشیانه
هنرمند هنردوست
از حَد بگذرد کاری
آری،
نعمت میشود نکبت
باران میشود سیلی
بادی،
طوفان میشود گاهی
هنرمند هنردوست
شعری مثل من
شوری مثل من
من چرا عاشقِ کفتار بودم؟
هنرمند هنردوست
اِستاده
همچنان تنها
پاییز در ژرفا
در دانشگاه
هنرمند هنردوست
من خودِ عشق بودم
تو هَم لاشی
من تَوَهُمِ فرشته
تو هَم ابلیس بودی
هنرمند هنردوست
... زیرا
خاطرم آزرده است
تنم پریشان است
هیچ زمان نیآسودم
دلگیر زِ رفتنها
و
نرسیدنها
و
تکرارها
انگار فرسودم در خود
فرتوت
رو به مرگ
هنرمند هنردوست
چه دیر
چه زود
همیشه بیوقت
بیگاه
همیشه بیوقت میرسم
Z Pourmandi
زیرا
خاطرم آزرده است
تنم پریشان است
هیچ زمان نیآسودم
دلگیر زِ رفتنها
و
نرسیدنها
و
تکرارها
انگار فرسودم در خود
فرتوت
رو به مرگ
پشت به راه
میرنده
میرا رَوان
a.m
بودنت دردی نکاست
از سرزمینِ تن
مُردنت نیز هم
چه فرق دارد؟
خر تویی
یا من؟
Z Pourmandi