نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گُل دمد از خاک و تو در گِل باشی
حافظ
معجزه ی سپاسگزاری
بیا تا شمع هم، پروانه هم، یار هم باشیم
در این صحرا گل هم، خار هم، گلزار هم باشیم
الهی دشمنان دادند دست دوستی با هم
چرا ما دوستان پیوسته در پیکار هم باشیم
الهی قمشهای
Dexter
جرعهای نوشیدی از جام الست
ساز تو زآن باده ما را کرد مست
مستی ما از شراب تاک نیست
این چنین مستی در آب و خاک نیست
Dexter
تا دیده به هم زنی زمان میگذرد
گر خنده و گر کنی فغان میگذرد
افسوس مخور که باز بعد از من و تو
این آب حیات همچنان میگذرد
تا خیمه به ملک بینوایی زدهایم
با دوست صلای آشنایی زدهایم
در شام فراق تا سحر از سر سوز
فریادِ کجا، کجا، کجایی زدهایم
Dexter
معشوقه بسامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
Dexter