در حاشیهٔ یکی از کتابهایش، که امروز به دایرةالمعارف بزرگ اسلامی سپرده شده، اینطور قلمی کرده: «گمان میکنند که اینگونه ملتی میتواند به مقامی والاتر دست یابد. از این حقیقت که هیچ ملتی بدون تفکر به جایی نمیرسد، و از این اصل که زبان هم وسیله و هم انگیزهٔ تفکر است بهکلی بیخبرند.» مسکوب زبان را نه مزین فکر و نه صرفاً ابزار هویت، بلکه از ارکان و پایههای هردو میدانست.
Chista
خواننده بهاندازهٔ تولیدکنندهٔ اثر معنابخش است.
Chista
گرفتار در سیاهچالهای در حال دستوپا زدن بود و بیزار از سیاست، تا زمانی که ادبیات را همچون ساحتی از امید کشف کرد و همچون پادزهری برای همهٔ آن دگمهای ایدئولوژیک و سیاسی که روحش را مسموم کرده بودند: ادبیات بود که نجاتش داد.
Chista
«سی سال در حوضی کثیف و کوچک شنا کردن، هرچند بزرگترین ماهی آن باشی، رمقِ روحت را میگیرد.»
Chista