بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاهرخ مسکوب | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاهرخ مسکوب

بریده‌هایی از کتاب شاهرخ مسکوب

۳٫۰
(۱)
مسکوب عاشق زندگی بود، عاشق بیعار این «عجوزهٔ هزارداماد». به‌قول کامشاد، «می‌گفت هیچ دلم نمی‌خواست عارف بودم و پیش از مرگ می‌مردم. همین دنیای دون را متأسفانه بیش از عالم علوی می‌پسندم.»
Chista
ابراهیم گلستان در مجلسی یک‌نفس مشغول بدگویی از فردوسی بود: «شاهرخ که خونسرد نشسته بود ناگهان از جا در رفت و با لحنی خشم‌آلود گفت: "ابراهیم، تو چه اصرار داری خود را احمق نشان دهی؟" این حرف کارگر افتاد و گلستان خاموش ماند.»
Chista
در حاشیهٔ یکی از کتاب‌هایش، که امروز به دایرةالمعارف بزرگ اسلامی سپرده شده، این‌طور قلمی کرده: «گمان می‌کنند که این‌گونه ملتی می‌تواند به مقامی والاتر دست یابد. از این حقیقت که هیچ ملتی بدون تفکر به جایی نمی‌رسد، و از این اصل که زبان هم وسیله و هم انگیزهٔ تفکر است به‌کلی بی‌خبرند.» مسکوب زبان را نه مزین فکر و نه صرفاً ابزار هویت، بلکه از ارکان و پایه‌های هردو می‌دانست.
Chista
خواننده به‌اندازهٔ تولیدکنندهٔ اثر معنابخش است.
Chista
گرفتار در سیاهچاله‌ای در حال دست‌وپا زدن بود و بیزار از سیاست، تا زمانی که ادبیات را همچون ساحتی از امید کشف کرد و همچون پادزهری برای همهٔ آن دگم‌های ایدئولوژیک و سیاسی که روحش را مسموم کرده بودند: ادبیات بود که نجاتش داد.
Chista
«سی سال در حوضی کثیف و کوچک شنا کردن، هرچند بزرگ‌ترین ماهی آن باشی، رمقِ روحت را می‌گیرد.»
Chista
گفت‌وگو با دوستانش گویی نور نجات‌دهنده‌ای بود در هوای مه‌آلود اطرافش
Chista

حجم

۴۰۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۴۰۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۷۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد