بریدههایی از کتاب ترانه شیرین
۳٫۱
(۳۴)
دل میگوید که کاش میتوانست بیآنکه خم به ابرو بیاورد و خسته شود آنها را تماشا کند. همین برایش بس بود که شاهد سرزندگی آنها باشد، همهچیز در تاریکی به کمال رسد و موسیقی هرگز متوقف نشود. در این لحظه با تمام وجود به یک باور پر شور و دردناک میرسد؛ اینکه خوشبختیاش به آنها تعلق دارد؛ که او متعلق به آنها و آنها متعلق به او هستند.
Mo0onet
سرنوشت مانند یک آدم نوکرصفت خبیث است، همیشه طوری برنامهریزی میکند که ما بدجور به سرازیری سوق داده شویم.»
Mo0onet
خوشبختی زمانی معنا خواهد داشت که بتوانیم برای خودمان زندگی کنیم؛ زندگیای که از آنِ خودمان باشد و کسی در آن دخالت نکند. خوشبختی یعنی اینکه آزاد باشیم.
Mary gholami
ما انسانها کنار کودکان احساس تنهایی میکنیم. آنها به آنچه در دنیای پیرامون ما میگذرد اعتنایی ندارند. بیرحمی و پلیدی این دنیا را متصور میشوند، اما نمیخواهند چیزی از آن بدانند.
Mo0onet
تنهایی، مانند شکاف بسیار بزرگی که لوییز نابودشدنش را در آن به تماشا نشسته بود، چهره نشان میداد. تنهایی، که با پوست و گوشتش و لباسهایش عجین شده بود رفتهرفته به خطوط چهرهاش شکل بخشید و از او زنی با حرکات یک پیرزن درمانده ساخت. هنگام غروب، وقتی که شب فرو میافتاد و از خانههایی که در هر یک از آنها چندین نفر زندگی میکردند سروصدا بلند میشد، تنهایی چهرهاش را به نمایش میگذاشت
Mo0onet
«ای کاش میفهمیدید! این دردی است که گریبانگیر قرن ما شده است. تمام این بچههای بینوا به حال خودشان رها شدهاند؛ چرا که جاهطلبیهای پدر و مادر، هر دو را به یکسان حریص کرده است. ساده است، آنها تمام مدت در حال دوندگیاند. آیا شما میدانید والدین اغلب به فرزندانشان چه میگویند؟ ’عجله کن!‘ و بدیهی است، ما تاوانش را پس میدهیم. شما باعث میشوید بهای دلهره، اضطراب و احساس وانهادگی این بچههای بینوا را ما بپردازیم.»
Mary gholami
سیلوی از مریم ایراد گرفت که وقتش را بیش از حد صرف کارش میکند؛ اما کسی که این ایراد را میگرفت یادش رفته بود که تمام دوران کودکی پل کار کرده بود و همیشه بابت استقلالش به خود میبالید
محمد حیدری سیروانی
سرنوشت مانند یک آدم نوکرصفت خبیث است، همیشه طوری برنامهریزی میکند که ما بدجور به سرازیری سوق داده شوی
محمد حیدری سیروانی
سرنوشت مانند یک آدم نوکرصفت خبیث است، همیشه طوری برنامهریزی میکند که ما بدجور به سرازیری سوق داده شویم.
nina61
تنهایی مانند ماده مخدری عمل میکرد که مطمئن نبود آیا دلش میخواهد از آن چشم بپوشد. یا نه. لوییز، هاجوواج، با چشمهایی باز، تا آن حد که در آنها احساس درد میکرد، در خیابان پرسه میزد. او در تنهایی خود، بنای تماشای مردم را گذاشت؛ دیدن مردم به معنای واقعی. موجودیتِ دیگرانسانها برایش قابللمس، پرشور و بیش از همیشه واقعی شده بود. کوچکترین حرکت زوجهای نشسته روی تراسها را موبهمو از نظر میگذراند؛ همچنین، نگاه چپچپ سالخوردگان وانهاده را. ناز و عشوههای دانشجویان دختر را که نشسته روی یک نیمکت پشتیدار، وانمود میکردند دروسشان را مرور میکنند. در میدانها و یا خروجی یک ایستگاه مترو، بیقراری کسانی را که به شکل عجیب و غریبی در برابرش رژه میرفتند، تشخیص میداد. او همراه آنها رسیدن سرِ یک قرار ملاقات را انتظار میکشید. هر روز، با همراهانی جَفنگگو، حرافهای منزوی و تنها، نامعقول و کلوشارها برخورد میکرد.
در آن برهه، شهر برایش مملو از دیوانه بود.
z.gh
«کاری نکن که بیخودی بگویند ما هم از این تعطیلات سهم کمی داریم؛ اگر زیادی تفریح کنی، آنها بد برداشت میکنند.»
Mo0onet
خوشبختی ما در صورتی امکانپذیر خواهد بود که هیچ نیازی به همدیگر نداشته باشیم. خوشبختی زمانی معنا خواهد داشت که بتوانیم برای خودمان زندگی کنیم؛ زندگیای که از آنِ خودمان باشد و کسی در آن دخالت نکند. خوشبختی یعنی اینکه آزاد باشیم.
Mo0onet
این دردی است که گریبانگیر قرن ما شده است. تمام این بچههای بینوا به حال خودشان رها شدهاند؛ چرا که جاهطلبیهای پدر و مادر، هر دو را به یکسان حریص کرده است. ساده است، آنها تمام مدت در حال دوندگیاند. آیا شما میدانید والدین اغلب به فرزندانشان چه میگویند؟ ’عجله کن!‘ و بدیهی است، ما تاوانش را پس میدهیم. شما باعث میشوید بهای دلهره، اضطراب و احساس وانهادگی این بچههای بینوا را ما بپردازیم.»
Mo0onet
. او میترسد که بین خودش و پرستار تفاهمی گفتاری یا صمیمیت بهوجود آید. ملکه به عربی نکاتی را به آنها یادآوری کند. به نقل زندگیاش بپردازد، و بعد از مدتی به دلیل زبان و مذهب مشترکشان هزار چیز از او بخواهد. او هیچگاه به آنچه که همبستگی مهاجران نامیده میشد اعتماد نداشته است.
Mo0onet
حجم
۱۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۱۹۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
قیمت:
۳۹,۵۰۰
۲۷,۶۵۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد