بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیوان حافظ | صفحه ۳۵۳ | طاقچه
کتاب دیوان حافظ اثر شمس الدین محمد حافظ

بریده‌هایی از کتاب دیوان حافظ

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۶از ۱۲۰۲ رأی
۴٫۶
(۱۲۰۲)
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
Aysan
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
Aysan
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
kiani
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
kiani
غزل شمارهٔ ۱۸ ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد طالع نامور و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
جوادم
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو
maghsoudi
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
پدرام
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
تارا
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
تارا
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
تارا

حجم

۵۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۵۹۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان