همیشه شیفتهٔ کتاب بودم. خواندن مرا به آزادی میرساند، تسلی میداد و به طرزی دلخواه برمیانگیخت: خواندن برای لذت بردن، برای آن آرامش زیبایی که وقتی پژواک کلمات آدم دیگری را در ذهن میشنویم در آن فرو میرویم.
کاربر نیوشک
اما من عاشق تو نیستم هانی. درست نمیشناسمت.
ــ بعدا درست میشود.
ــ چی بعدا درست میشود؟
ــ اول شروع به شناختنم میکنی. بعد عاشقم میشوی.
ــ به همین سادگی.
ــ آره، به همین سادگی.
کاربر نیوشک
گوشهای تیز وچشمهای نافذی داشت و خوشفکر و خوشقلب بود.
کاربر نیوشک
اما من از اینکه اینجا هستم بسیار خشنودم. از نشستن و تماشای آنچه روی میز است، کشیدن نفس عمیق و لذت بردن از این حقیقت ساده که زندهام.
کاربر نیوشک
وقتی کسی این شانس را دارد که در ماجرایی زندگی کند و در دنیایی خیالی به سر برد، دردهای دنیای واقعی ناپدید میشوند. تا وقتی حکایت ادامه یابد، واقعیت وجود نخواهد داشت.
کاربر نیوشک
تام گفت: «من از نجات جهان حرف نمیزنم. الان در شرایطی هستمکه فقط میخواهم خودم را نجات بدهم، و بعضی از آنهایی که دوست دارم.
کاربر نیوشک
خب که چه؟ همانطور که اسکار وایلد روزی گفته است، از بیست و پنج سالگی همهٔ مردم همسناند،
کاربر نیوشک