بریدههایی از کتاب عزرائیل (روزهای تاریک)
۴٫۰
(۲۰)
الآن دورترین آدم از تفکر هیئتی رو هم بری باهاش از سر صداقت صحبت کنی محاله بگه در یک دورهای جذب شخصیت امام حسین علیه السلام نشده. چرا؟ چون از توی کربلا بوی مرگ میآد بیرون. این یعنی اونجا پر از زندگیه.
ZH
یادت باشه کتاب همیشه راه فرار خوبی بوده و هست. توی مشکلات خیلی جدی هم میشه سراغش رفت. یادت باشه هرچی مشکل بزرگ تر باشه باید کتابی رو انتخاب کنی که جذابتر باشه.
ZH
پولدار جماعت ادای مایهداری در نمیاره و ادای پولداری مال گدا و گداصفته، همونطور که آدم با سواد خودش رو نمیگیره و افتاده ست و کنف کردن این و اون سر نادونی شون مال آدم نفهمه، ژست مسلمونی و تریپ تعلق خاطر عمیق به امام زمان و مرید سینهچاک امام و شهدا بودن طوری که توی چشم بقیه بزنه و هزار تا ادای دیگه هم مال منافق جماعته
ZH
نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری
ZH
هر وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
کاربر ۳۲۶۷۵۵۶
یادت باشه هیچ وقت جلوی حریفت نباید به ضعف خودت اعتراف کنی
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
با صبر میشه روی همه رو کم کرد.
sayed Mahdi
اما به روی خودم نیاوردم، تو هم یادت بشه، هیچ وقت به هیچکس نگو کم آوردی و نمیتونی شرایط رو تحمل کنی. چون اعلام کم آوردن هیچ وقت به نفع آدم نیست.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
هر وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
msafarian
وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
کاربر ۳۲۶۷۵۵۶
با صبر میشه روی همه رو کم کرد.
sayed Mahdi
لطفاً دستور بفرمایید یک کم غذاهای سفتکننده بدن ما بخوریم وگرنه محتمل هست که بنده قبل از اینکه بتوانم کل داستان را برای شما بگویم و بیگناهی خودم و مجتبی را ثابت کنم تمام شوم.
ZH
نزدیک ترین لحظه بچگی به مرگ، میشه اون لحظه سرشار از زندگی.
شهید زهره بنیانیان
منطق جنگ خیلی ساده ست، ما یا اونا؟ همیشه دعوا سر اینه. یه جورایی بر عکس اون حدیث معروفه که میگه آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند. توی جنگ باید بگی هر بلایی که میترسی سرت بیاد رو برو زودتر سر دشمنت بیار و گرنه به زودی اون میفهمه و میاد همون کار رو با تو میکنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
این جنگ چند تا فرق داشت که حسابی ما رو شوکه کرده بود. مثلاً اینکه هیچ خط و خاکریز و کانالی وجود نداشت.
جنگ لعنتی وسط شهر بود و خیلی خیلی فشرده شده بود. مثلاً این محله دست ما بود و اون محله دست اونا. خوب محلهها هم که توی بافتهای قدیمی و فرسوده شکل هندسی درست درمونی ندارن یعنی مربع و مستطیل نیستن. یعنی ممکن بود از این کوچه که داری میری یه پیج رو اشتباه بپیچی، موقع خروج از کوچه نگهبان برات دست تکون میده و تو هم به خیال اینکه داره بهت سلام میکنه براش دست بلند میکنی و سر تکون میدی. غافل از اینکه داره با دست اشاره میکنه که «داداش داری اشتباه میری.»
کاربر ۲۹۲۱۱۹
چیزهایی تعریف میکرد که راستش برامون باورپذیر نبود. اینکه سر کسی رو بِبُرن مثلاً. اون هم توی قرن بیست و یکم. با خودمون میگفتیم مگه میشه؟ تا مدتها بعدش فکر میکردیم تو یه موردی مثل سر بریدن داره پیاز داغ قضیه رو زیاد میکنه و توی موردی که میگه «بچه رو کشتن، پلو هم پختن، بعد بچه رو گذاشتن لای پلو و فرستادن در خونه خانوادهش» دیگه باید بره ساقیش رو عوض کنه و اگر چیزی نمیزنه هم باید بره دکتر که یه چیزی بهش بدن بزنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
. اما نسل ما پول نگرفت که بره بجنگه، به زور نرفت سوریه و دشمن با خونه و زندگیش خیلی بیشتر از اونی فاصله داشت که احساس خطر کنه. توی نسل ما سرِ رفتن به جنگ دعوا بود، نه برای نرفتن.
این از اون واقعیتهاییه که دوست دارم اصلش رو به دستت برسونم. دوست ندارم توی پیچهای تاریخی و توی حافظه ضعیف افکار عمومیکمرنگ و محو بشه. دوست ندارم هر چیز دیگه ای رو بهت به عنوان واقعیت تاریخی قالب کنن. دوست دارم اصلش رو بدونی، بعد خودت مختاری، هر فکری خواستی راجع به ما بکن.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
مشخصاً میتونستن با یک کم کاهش دما، بدون به جا گذاشتن هیچ رد و اثری از شکنجه پدرم رو در بیارن. دما رو ببری روی ۱۴ یا ۱۵ درجه و پتو رو هم دریغ کنی؛ اونوقت زندانی بدبخت باید در تمام طول روز سگلرز بزنه و برای چند دقیقه گرم شدن التماس کنه. بدون اینکه کوچکترین خطر جانی تهدیدش کنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
یادت باشه هیچ وقت جلوی حریفت نباید به ضعف خودت اعتراف کنی. منم که میبینی این کار رو میکنم چون اون نمیتونه به حرفم اعتماد کنه. نمیتونه مطمئن باشه واقعاً از من زرنگتره یا دارم اینطوری بازیش میدم که دچار غرور بشه!
کاربر ۲۹۲۱۱۹
خدا برای چلوندن آدمها اهرمهای فشار زیادی داره که تصورش رو هم نمیتونی بکنی، حتی اگر بتونی تصور کنی باورت نمیشه. فقط خدا باید بخواد که بندهش رو یه فشاری بده، اون وقت هرکسی، با هر توان و ظرفیتی میرسه به اونجایی که بگه: «ای کاش مادرم منو نزاییده بود.»
کاربر ۸۵۶۴۷۲۹
حجم
۱۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد