میآی پیش من و التماس میکنی تا ببخشمت، ولی نمیبخشمت. میخوای بدونی چرا؟ چون نمیتونم. چون یه سری چیزها که خراب میشن، دیگه نمیشه درستشون کرد.
n re
در حال حاضر درگیر جنگیدن در نبردی محکوم به شکست بودم.
n re
به چه حساسیت داشتم؟ به ناامیدی حساسیت داشتم، به خیانت، به دوستی حساسیت داشتم، به امید، به خوشبینی، به زندگی، به کار و در کل، به انسانیت.
n re
«هیچوقت نگو خداحافظ» ر
n re
«تو نمیتونی افراد رو مجبور کنی دوستت داشته باشن. ولی میتونی عشقی رو که میخوای بهت ابراز بشه به دنیا بدی. میتونی عشقی باشی که آرزوی داشتنش رو داشتی. اونطوری خوب میشی. چون عشق ورزیدن به افراد راهی برای عشق ورزیدن به خودته.»
آبان
«تو نمیتونی افراد رو مجبور کنی دوستت داشته باشن. ولی میتونی عشقی رو که میخوای بهت ابراز بشه به دنیا بدی. میتونی عشقی باشی که آرزوی داشتنش رو داشتی. اونطوری خوب میشی. چون عشق ورزیدن به افراد راهی برای عشق ورزیدن به خودته.»
آبان
«تو نمیتونی افراد رو مجبور کنی دوستت داشته باشن. ولی میتونی عشقی رو که میخوای بهت ابراز بشه به دنیا بدی. میتونی عشقی باشی که آرزوی داشتنش رو داشتی. اونطوری خوب میشی. چون عشق ورزیدن به افراد راهی برای عشق ورزیدن به خودته.»
آبان
«تو نمیتونی افراد رو مجبور کنی دوستت داشته باشن. ولی میتونی عشقی رو که میخوای بهت ابراز بشه به دنیا بدی. میتونی عشقی باشی که آرزوی داشتنش رو داشتی. اونطوری خوب میشی. چون عشق ورزیدن به افراد راهی برای عشق ورزیدن به خودته.»
آبان