بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهیدان زنده | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شهیدان زنده

بریده‌هایی از کتاب شهیدان زنده

امتیاز:
۴.۷از ۵۳ رأی
۴٫۷
(۵۳)
صدای عجیبی مانند کشیده شدن آهن بر روی بدنه خودرو از داخل موتور پراید شنیده شد! همزمان دود از داخل موتور به اتاق ماشین وارد شد! سریع به کنار جاده آمدم. پیاده شدم و کاپوت را بالا زدم. دود ماشین را گرفته بود. نمی‌دانستم چکار کنم و این مشکل را چطور برطرف کنم. دنبال شماره امداد خودرو می‌گشتم. همان موقع فرزند شهید تماس گرفت و گفت: کجایید، عموها منتظرند. نمی‌دانستم چه کنم. فکری به ذهنم رسید. من که از زنده بودن این شهید، مطالب بسیاری شنیده بودم، رو کردم به تصویر شهید که روی داشبرد ماشین قرار داشت و گفتم: آقا جلیل، ما به خاطر شما آمدیم. خانواده شما معطل ما هستند. خودت کمک کن. بعد درب کاپوت را بستم. آمدم داخل ماشین و گفتم: استارت می‌زنم ببینم چه می‌شود! ماشین روشن شد. دیگر صدا از داخل موتور نیامد!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
اگر توانستید کتاب‌های آقای دستغیب را بخوانید تا میلتان به زندگی این دنیا کم شود. ای حزب الهی‌ها، شروط خودسازی که فرموده امام عزیز است را خوب عمل کنید. قرآن را زیاد بخوانید. در روز قیامت قرآن درد ما را دوا می‌کند، پشیمانی به درد ما نمی‌خورد و گفته قرآن را تا حد امکان عمل کنید و به دیگران بیاموزید. آیة الکرسی را زیاد بخوانید. شب‌ها با وضو بخوابید هر شب در موقع خواب، که مرگ کوتاه مدت است سوره واقعه را بخوانید. ذکر خدا را فراموش نکنید، دعاها را زیاد بخوانید. ما غیر از دعا و نیایش چیز دیگری نداریم. مسائل نفسانی را که جهاد اکبر است مواظب باشید. برای خدا کار کنید. اختلافات داخلی را کم کنید. مسائل اخلاقی را حتماً رعایت کنید. در نماز جماعت و نماز جمعه حتماً شرکت کنید. مساجد را خالی نکنید، در هر سنگری که هستید آنرا محکم حفاظت کنید.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
صاحب چهار پسر و دو دختر بودم. پسرهایم به خاطر جبهه ترک تحصیل کردند من هم به خاطر شغل آزاد، بیشتر در جبهه‌ها بودم. دو پسرم به شهادت رسیدند و دو پسر دیگرم نیز جانباز هستند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
پذیرش گفت: جا نداریم! به طرف گفتم مگر مدعی نیستید که این بیمارستان بیشتر در خدمت خانواده شهداست؟ پس اگر برای مادر شهید جا نداشته باشد برای چه کسی جا دارد؟ گفت: همین که هست، هیچ‌کاری هم نمی‌توانی بکنی.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
به او گفتم: حاج همت! مگر نمی‌گویند که شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه‌ها را نگه داشتم، یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن! همین طوری که بالای سر بچه نشسته بودم خوابم برد. یکباره دیدم در باز شد و همت آمد به خانه و به من گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خُب، چند ساعت هم من بچه را نگه می‌دارم. بعد نشست کنار بستر بچه. بچه‌اش را بغل گرفته و ناز و نوازش کرد. من هم که بعد از مدت‌ها، حاجی را دیده بودم، در حال تماشای این صحنه‌های شیرین بودم. ناگهان فرزندم داد زد: مامان! پاشو من حالم خوب شده، الان بابا این جا بود... یکباره از خواب پریدم، چیزی ندیدم ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را پر کرده بود...
منمشتعلعشقعلیمچکنم
خانمی برای رفع گرفتاری خانوادگی خودش به سراغ شهید علمدار رفته بود. بعد از توسلات مکرر، شهید را در خواب می‌بیند که می‌گوید: «حل مشکل شما در گرو حفظ بهتر حجاب است.» بعد جمله‌ای می‌گوید که به عنوان یک قانون کلی باید در نظر گرفت: «به دستورات خدا عمل کنید تا گره از مشکلات زندگی شما باز شود.» این خانم می‌گفت:‌ من نماز می‌خواندم، اما به حجاب و حفظ حریم با نامحرم دقت نداشتم، بعد از این رویا، رفتار خودم را تغییر دادم. باور کنید یک هفته نگذشته بود که مشکل زندگی‌ام برطرف شد!
منمشتعلعشقعلیمچکنم
هرزمان که مشکل شدیدی به سراغت آمد، صد صلوات به نیت برادر شهیدت، سید هبت‌الله بفرست و از او بخواه دعا کند.
علیرضا
کمی بعد در کنار ضریح بیهوش شدم. در عالم رؤیا آقائی مهربان را بالای سر خود دیدم که می‌گفت: چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنی؟ پاسخ دادم: آمده‌ام حسینم را از شما بگیرم! ایشان فرمود: می‌خواستیم زمانی بگذرد و صبرت را ببنیم. اکنون حسینت اینجاست! نگاه کردم؛ محمد حسین در کنارم بود. او پارچه سفیدی را به من هدیه داد و گفت: از این پارچه برای خود و خواهرانم پیراهن و چادر تهیه کن... یکباره با ریختن آب به سرو صورتم به هوش آمدم. پس از دقایقی دریافتم که همه آنچه دیدم رؤیا بوده ...
حسین الامین
به مردم بگو که خدا این طرف، حتی به اندازهٔ یک ذره نوری که می‌بینید از حق الناس نمی‌گذره، بهشون بگو حق‌الناس را جدی بگیرند.
سیده ریحانه
از مردم دنیا مَطَلب حاجت خود را درخواست از او کن که سبب ساز شهید است
M.S.H
شهدا زنده اند چون عاشقند و عاشق هرگز نمی‌میرد.
M.S.H
ببین رو سنگ قبرش چی نوشته: «ای برادر به کجا می‌روی؟ کمی درنگ کن، آیا با خواندن یک فاتحه‌ای تنها، بر سر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم از یاد خواهی برد؟ ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه می‌کنی؟»
Fateme
بعد ادامه داد: بابا به مردم بگو که خدا این طرف، حتی به اندازهٔ یک ذره نوری که می‌بینید از حق الناس نمی‌گذره، بهشون بگو حق‌الناس را جدی بگیرند
آیه
اگر راه افتادید تا سری به دیوار نوشت‌های قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
منمشتعلعشقعلیمچکنم
اولیاءالله کسانی‌اند که از آزمایش‌های سخت الهی با موفقیت بیرون آمده، ارزش، اعتبار و ایستادگی خویش را برای رسیدن به درجه بلند دوستی الهی به اثبات رسانده‌اند دراین میان کسی که در جهاد به رویش باز شده باشد به دوستی خاص می‌رسد... کسی که از جهاد شانه خالی کرده و برای سالم ماندن، خویش را محفوظ نگهداشته، باید بداند این گریز او را به درجات وحشتناکی از پستی و حقارت کشانده، زندگی ننگینی را به او هدیه خواهد کرد... خوشا به حال شما که در زمرۀ دوستان مخصوص خداوند هستید و درهای بهشت را به روی خویش گشوده‌اید. لباس برازندۀ تقوا بر شما مبارک باد! از زره الهی که به تن دارید و سپر قوی خداوندی که به دست دارید، سخت محافظت کنید.
حسین الامین
«همین الان حضرت ولی عصر (عج) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم. پسرم که حال منقلبی داشت ادامه داد: اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند. »
حسن مختاری
قبر وسط پارک نهج البلاغه تهران متعلق به شهید حمید رضا ملاحسنی است.
حسن مختاری
دو بسیجی دلاور، دو بردار «علی اکبر و عزت الله» فرزندان «حسین کیخا»
حسن مختاری
اسم مادر من شِکر و پدرم مش عباس است. خانه مان هم روستای عبدالله آباد دامغان است
حسن مختاری
اما سردار شهید ابراهیم موسی پسندی در فرازهایی از مناجاتش می‌نویسد: اگر یک روز دل‌تان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید ...
کاربر ۲۶۱۴۳۵۳

حجم

۱۲۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۲۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان