بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلاس شهادت | طاقچه
کتاب کلاس شهادت اثر محمدحسین فرمانی

بریده‌هایی از کتاب کلاس شهادت

۳٫۰
(۲)
منِ زائر باید شبیهِ امامم شوم؛ باید اقامه نماز و ایتاء زکات داشته باشم؛ باید هرجا می بینم معروفی ترک شده صدایم بلند شود؛ باید هر جا که می بینم منکری انجام شده صدایم بلند شود. منِ زائر در هر زیارت با امامم پیمان می بندم و این مدرسهٔ بزرگ انسان سازی، معلمش وجود امام است و در این مدرسه به ما می آموزد که راهِ زندگی اینهاست. امام بندگی خدا را کرد تا مقام یقین را به دست آورد. من هم باید تصمیم بگیرم که از محضر امام که بیرون رفتم، رنگ ایشان را داشته باشم. هرچه ایشان حق می دانستند، من هم همان را حق بدانم و آن را محقق کنم. هرچه ایشان مُهر «باطل شد» رویَش زدند، من هم آن را باطل بدانم.
m.salehi77
باید در زندگی مان، پیروی از امام را قرار بدهیم. سالک باید بداند که امامش در قلّهٔ عبودیت و بندگی خدا بوده؛ خدامحور بوده؛ خداخواه بوده؛ لذا باید در زندگی زائر، دلدادگی به امام از اصول اساسی باشد. همهٔ امور در زندگی ما باید تحت الشعاعِ خداخواهی، خدامحوری، عبودیت و بندگی امام باشد و در پرتوِ این عبودیت، بندگی و خداخواهی است که دگرخواهی پیش می آید. امروز دگرخواهی، حقوق بشر، و خواستنِ دیگران، گوشِ عالَم را کَر کرده؛ اما دگر خواهی حقیقی را باید در مکتب امام رضا ببینیم. امام دست در سفره نمی بردند، قبل از اینکه خادمان و نیازمندان سیر شده باشند و از غذا استفاده کرده باشند. این، دغدغهٔ همه ائمه بوده است؛ در سیره و زندگی امامان ما توجه به دیگران موج می زند.
m.salehi77
در روایتی معروف فرموده اند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة» کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، مُردنش، مُردنِ جاهلی است. یعنی چه؟ ما در این دنیا باید حیاتمان حیات عاقلانه باشد؛ بهره مند از عقل بشویم؛ بهره مند از جنودِ عقل بشویم؛ نه اینکه جنودِ جهل ما را احاطه کند. انسان باید بشناسد امام زمانش را! اگر انسان امامش را نشناسد مرگش می شود مرگِ جاهلی. مگر می شود کسی مرگش جاهلی باشد، اما حیاتش غیر جاهلی؟ چون مرگ، عصارهٔ حیات و زندگی است. پس اگر مرگ، شد مرگِ جاهلی، حیات هم می شود حیاتِ جاهلی.
m.salehi77
انسانِ با بصیرت، امام و مقتدای خود را می شناسد؛ چیزی که بسیاری افراد در زندگی شان گرفتارِ این شدند. به همین دلیل، امام صادق این دعا را به ما آموختند که در تعقیبِ نماز بخوانیم: «اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک؛ فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک؛ فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک؛ فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی.» خدایا! من معرفت الله پیدا کنم؛ معرفتُ النّبی پیدا کنم؛ معرفتُ الحُجّه پیدا کنم؛ معرفتُ النّفس پیدا کنم. اما تو به من بشناسان! تو مرا هدایت کن که من معرفت پیدا کنم نسبت به ساحت تو و اولیای تو را بشناسم.
m.salehi77
فرمودند: اگر می خواهی زیارتت (به تعبیر بنده) قیمت داشته باشد، باید این خصوصیت در زیارتَت باشد: «عارِفاً بحَقّه» حق او را بشناسی. عرض کرد آقا نمی فهمم یعنی چه؟ بفرمایید منظورتان چیست؟ فرمودند: اول باید بدانی وجود مقدس او، امام و مقتدای تو از جانب خداست. دوم باید معتقد باشی که او «مُفترَضُ الطّاعه» است. امرِ او، امرِ خدا، و نهیِ او، نهیِ خداست. بدانی که او اطاعتش واجب است. اگر زائر نسبت به مقامِ مَزور، کم معرفت باشد یا بی معرفت باشد، زیارتش قیمت و ارزشِ لازم را ندارد.
m.salehi77
اگر ما به هر دلیلی دچار گناه شدیم، آیا درُست است که بگوییم: «آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب!» این که غلط است! این که ناامیدی است! این که یأس است! بدترین گناه، مأیوس بودن و بی توجه بودن به رحمت خداوند متعال است؛ هیچکس حق ندارد ناامید باشد. باید به خدا حُسن ظن داشته باشیم! سوء ظن به اشخاص، ممنوع است؛ چه برسد به خداوند متعال! ما اهلبیترا داریم؛ امیرالمومنین را داریم؛ امام زمان را داریم؛ پس باید با یک دنیا امید، درِ خانهٔ خدا رفت. پس دیگر کسی نگوید ما که اینقدر گناه کردیم، دیگر نمی آییم درِ خانهٔ خدا! نه! اینطور نیست! به خدا امید و حسن ظن داشته باشید.
m.salehi77
برخی خَشیَت را به معنای خوف و ترس گرفته اند؛ در معنای ظاهری شاید درست باشد. اما حقیقتِ خَشیَت این است: «لا مُوثّرَ فی الوُجود إلّا الله» تنها کسی که تأثیر در عالَم هستی دارد، خداست. بِدان که دیگران، موثر نیستند. «لِلْحَقِّ دَوْلَةٌ، لِلْباطِلِ جَوْلَةٌ» حق، پایداری و استقامت دارد؛ و باطل، جَوَلان و سروصدا دارد، اما اساس ندارد و پایدار نیست. پایداری و ریشه، برای حق است. ای رسول ما! فقط خَشیَت از من داشته باش! یعنی بدان تنها کسی که موثر در عالَم است، خداست. باور داشته باشیم که قادر و حاکم و عالِم، خداست. فقط او را ببینیم. فقط قدرت او را ببینیم. فقط رضای او را ببینیم.
m.salehi77
ما در این دنیا نیامدیم برای بودن! ما آمدیم در این دنیا برای شُدَن! ای پیغمبر! «إِنَّک مَیتٌ وَإِنَّهُم مَّیتُونَ» نه تو می مانی و نه هیچکس! ما آمدیم برای شدن! چی بشویم؟ «وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» ما آمدیم در این دنیا که ربّانی شویم؛ خدایی شویم؛ جلوهٔ ربّ شویم. تمام زمینه ها و بسترها برای آن است که انسان، جلوهٔ ربّ شود؛ اندیشهٔ او، اخلاق او، عمل او. اندیشه و اخلاق و عمل انسان باید توحیدی و ربّانی شود.
m.salehi77
انسان های با بصیرت، طریق، صراط و راهِ زندگی را با چشمِ دل می شناسند؛ اینکه چه راهی را بروند و از چه مسیری عبور کنند تا زندگی آنها بعنوان یک زندگیِ توحیدی رقم بخورد. در نماز از خدا می خواهیم که: خدایا! من را به راهِ کسانی که به آنها نعمت عطا فرمودی، هدایت فرما! من را به صراطِ مستقیم هدایت فرما. صراطِ مستقیم چه صراطی است؟ «أنعَمتَ علَیهم» کیانند؟ در آیهٔ دیگری می فرماید: «وَمَن یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِم مِّنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ» آنهایی که خدا به آنها نعمت عطا کرده نبیّین هستند؛ صدّیقین اند؛ شهدا هستند؛ صالحین اند. این، راهی است تضمین شده، برای حیات طیّبه و ربّانی انسان.
m.salehi77
اگر از شما بپرسند بزرگترین سرمایه انسان چیست چه می‌گویید؟ «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ‌* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» بزرگترین سرمایه ای که درون همهٔ انسانها وجود دارد، نفسِ الهام بخش به خوبی ها و پاکی هاست. اگر این نفسِ الهام بخش به خوبی ها و تقوا، در انسان، حجاب بگیرد، این انسان اگر نورافکنِ درون خود را خاموش کُنَد، یا کم سو کُنَد، می شود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یفْقَهُونَ بِهَا» ممکن است راه، بسیار نورانی باشد، حجتِ خدا نورانیت بخش و این شخص هم در محضرِ حجت خدا باشد، اما چشمش نمی بیند و دلش نمی فهمد.
m.salehi77

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد