بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دل سوز | طاقچه
تصویر جلد کتاب دل سوز

بریده‌هایی از کتاب دل سوز

امتیاز:
۳.۳از ۶ رأی
۳٫۳
(۶)
دنیا را هم بخواهی باید زودتر بیدار بشوی تا فرصت داشته باشی بیشتر عشق کنی!
sadegh rafiee
«بهترین چیزی که برای بچه‌ات به ارث می‌گذاری ادبه! میلیارد میلیارد هم ثروت بگذاری می‌خورد و فحشت هم می‌دهد که چرا بیشتر برایشان نگذاشته‌ای! ادب می‌ماند آقا... ادب!»
sadegh rafiee
«فراموش نکن عزیزجان! آدم مدت کوتاهی جوان زندگی می‌کند و سال‌های زیادی پیر خواهد بود...»
sadegh rafiee
«چقدر بد می‌شود که وقتی بمیریم یک عده خوشحال بشوند...»
sadegh rafiee
مردها هم حتی با همهٔ کوه بودنشان گاهی دوست دارند تکیه‌گاهی زنانه داشته باشند که دلشان را قرص کند و شانه‌هایشان را محکم‌تر.
ثاقب
همیشه آدم‌های خوب زود می‌میرند! یا شاید بهتر باشد بگویم خوب‌ها هروقت که بمیرند زود است!
ثاقب
«ای کاش سن تو را داشتم و تجربهٔ خودم را»
ثاقب
«فراموش نکن عزیزجان! آدم مدت کوتاهی جوان زندگی می‌کند و سال‌های زیادی پیر خواهد بود...»
ثاقب
«ببخش که کم گفتم دوستت دارم! فکر می‌کردم همیشه فرصت هست...»
ثاقب
«مُرده‌های بیچاره که کاری به کار کسی ندارند پسرجان! این زنده‌ها هستند که آدم را می‌ترسانند! باید نگران آن‌ها باشی همیشه...»
sadegh rafiee
با خودم فکر می‌کنم که درد چیز عجیب و غریبیست. گاهی نشانهٔ زنده‌ماندن است و رشد کردن، مثل وقتی که داریم قد می‌کشیم، گاهی هم مثل درد تو سری خوردن از دیگران آدم را سر جایش می‌نشاند! اما هیچ‌کدام به اندازهٔ دردهایی که آدم از خودی‌ها می‌خورد عجیب نیست. دردی استخوان‌سوز که تا مدت‌ها از یادمان نمی‌رود. و هر بار مرور کردنش، مثل عود کردن سرطانی در سینه است! دردی که اگر آدم را بکشد خوب است و خیالی نیست، اما بی‌انصاف نمی‌کشد! ذره ذره اثرش را می‌گذارد و کارش را می‌کند! درست مثل سرطان، آدم را از درون می‌خورد.
sadegh rafiee
چقدر بدبین شدن به آدم‌هایی که تا دیروز می‌توانستی سر اسمشان قسم بخوری و یا هروقت نیاز به کمک داشتی بی‌منت دستی که به سمتشان دراز کردی را می‌گرفتند و کمک حالت بودند حال آدم را بد می‌کند!
sadegh rafiee
«فراموش نکن عزیزجان! آدم مدت کوتاهی جوان زندگی می‌کند و سال‌های زیادی پیر خواهد بود...»
ثاقب
در خانه اگر کس است یک حرف بس است و صحبت زیاد را همه ممکن است از یاد ببرند اما حرف کوتاه را روی هوا می‌گیرند!
sadegh rafiee
تو چندبار تا به حال رفته‌ای خواستگاری؟ دو بار بیشتر نرفتم عزیزم! آن‌ها نخواستند یا تو؟ بار اول من نخواستم، بار دوم آن‌ها! بعد کمی مکث می‌کنم و آرام و طوری که فقط او بشنود می‌گویم:‌«البته بعداً فهمیدم هر دو بار را خدا نخواسته بود...»
sadegh rafiee
«همیشه نداشته‌های آدم از دارایی‌هایش بیشتر است و اگر بخواهد غصه‌هایش را برشمرد که دق می‌کند عزیز!»
sadegh rafiee
آخر فحش دادن به ما چه فایده‌ای دارد؟ باشد فحش هم بده ولی جلوی بچه‌ات؟ خب این بزرگ بشود همین‌هایی که یادش داده‌ای را سر هر قضیه‌ای مثل نقل و نبات خرج خودت می‌کند!
sadegh rafiee

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد