بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختر پیامبر(ص)؛ وقایع زندگی حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص) | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختر پیامبر(ص)؛ وقایع زندگی حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)

بریده‌هایی از کتاب دختر پیامبر(ص)؛ وقایع زندگی حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)

امتیاز:
۴.۶از ۹۷ رأی
۴٫۶
(۹۷)
امام (ع) که از دست آن‌ها رهایی یافته بود، به قبر پیامبر (ص) پناه برد و در حالی که اشک از دیدگان مبارکش جاری بود، با صدای بلند می‌گفت: (ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یقْتُلُونَنی)‌؛ ای فرزند مادرم! این جماعت مرا ضعیف و بی‌یار و معین پنداشتند؛ و بر من غلبه کردند و مرا تنها گذاشتند؛ و نزدیک بود که مرا بکشند!
چڪاوڪ
اگر از خدا، ترسی به دل دارید و از هوی و هوس پیروی نمی‌کنید، انصاف را در مورد ما اهل‌بیت مراعات کنید
چڪاوڪ
سقیفه، صحنه‌ی نمایش جنگ قدرت بر پایه‌ی تعصّبات قبیله‌گی بود.
چڪاوڪ
علی (ع) گفت: ای گروه مهاجران! خداوند را در نظر بگیرید و حکومت و فرمانروایی را از خانه‌ی محمد به خانه‌ها و قبیله‌های خود مَبرید و خانواده‌اش را از مقام و منزلتی که برخوردارند، برکنار مدارید و حق‌شان را پایمال مکنید. به خدا سوگند ـ ای مهاجران! ـ ما اهل‌بیت پیامبر (ص)، مادام که در میانمان تلاوت‌کننده‌ی قرآن و دانا به امور دین و آشنا به سنّت پیامبر (ص) و آگاه به امور رعیت وجود داشته باشد، برای به دست گرفتن زمام امورِ این امّت از شما سزاوارتریم. به خدا سوگند که تمام این نشانه‌ها در ما جمع است. پس، از هوای نفستان پیروی مکنید که قدم‌به‌قدم از مسیر حق دورتر خواهید شد.
چڪاوڪ
«ثقة‌الاسلام کلینی» آورده است: چون دختر پیامبر (ص) از دنیا رفت، امیرالمؤمنین (ع) او را پنهان به‌خاک سپرد و آثار قبر را از میان برد.
یا امیرالمؤمنین
و تنها فاطمه (س) آن‌گاه که این وضع را مشاهده کرد، به کنار درِ خانه آمد و فریاد برآورد: ای ابوبکر! چه زود به اهل‌بیت پیامبر (ص) هجوم آوردید؛ به خداوند قسم تا وقتی زنده‌ام با عُمَر سخن نخواهم گفت.
یا امیرالمؤمنین
عمر هیزم خواست و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست سوگند یاد می‌کنم که یا از خانه بیرون می‌آیید یا خانه را با کسانی که در آن هستند آتش خواهم زد. به او گفته شد: در این خانه، فاطمه است. عمر جواب داد: حتّی اگر او هم باشد.
جستجوگر
حضرت‌علی (ع) به عمر گفت: شیری از پستان خلافت می‌دوشی تا مقداری از آن به‌خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می‌دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.
جستجوگر
ایشان به معاذ فرمود: من آمده‌ام از تو یاری بخواهم. تو در بیعت با رسول‌خدا پیمان بسته‌ای که وی و اهل‌بیت او را یاری کنی و همان‌طور که از خود و فرزندانت حراست می‌کنی و خطرات و سختی‌ها را از آن‌ها دور می‌سازی، از او و فرزندانش نیز دفاع کرده، خطرات و سختی‌ها را از ایشان دور سازی. بدان! ابوبکر فدک را به زور از من گرفته و وکیل مرا از آنجا اخراج کرده است. معاذ گفت: آیا جز من، کسِ دیگری حاضر به حمایت از شما شده است؟ دختر پیامبر (ص) پاسخ منفی داد. معاذ گفت: تنها با یاری من چه کار می‌توان انجام داد؟ دختر پیامبر (ص) در حالی‌که از منزل معاذ خارج می‌شد، به وی فرمود: دیگر با تو سخن نخواهم گفت تا بر رسول‌خدا وارد شوم.
معصومه
هیچ‌کس جواب درستی نمی‌داد. تنها می‌گفتند: «قَد مَضت بِیعَتِنا لِهذا الرَّجُل»؛ دیگر کار از کار گذشته است و ما با این مرد بیعت کرده‌ایم و نمی‌توانیم با او مخالفت کنیم.
یا امیرالمؤمنین
ابوبکر گفت: من از غضب خدا و غضب تو ـ ای فاطمه ـ به خدا پناه می‌برم. آن‌گاه با صدای بلند گریه کرد. دختر پیامبر (ص) فرمود: سوگند به خدا، در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین خواهم کرد. ابوبکر گریه‌کنان از محضر ایشان خارج شد.
بنفشه 🌱'
اگر صلاح می‌دانید، مرا از محل دفن مادرتان آگاه سازید که آیا در داخل مدینه (مسجد) است یا آن‌طور که مردم می‌گویند، در بقیع قرار دارد؟ آن حضرت (ع) در جواب مکتوب فرمود: «هی مع جدی صلوات الله علیه»؛ ایشان در کنار جدم رسول‌خدا مدفون است.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
ناگزیر صبر و شکیبایی مبارک‌تر و نیکوتر است. به‌راستی اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود و قبر تو آشکار نمی‌شد، درکنار قبر تو برای همیشه می‌ماندم و برای این مصیبت بزرگ، نظیر مادری داغ‌دیده، ناله و فریاد می‌کردم.
بنفشه 🌱'
عمر و اصحابش به نزد او رفتند و گفتند: تو را چه می‌شود؟ به خداوند سوگند، ما قبر دختر پیامبر را نبش خواهیم کرد و بر او نماز خواهیم خواند. اینجا هم برخوردهای سخت پیش آمده است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: امّا حق خودم را رها کردم؛ زیرا می‌ترسیدم مردم از اسلام بازگردند. ولی قبر فاطمه؛ قسم به آن کس که جانم در دست اوست، اگر تو و یارانت به‌چیزی دست ببرید، زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد.
شیعه علی بن ابی طالب
والیان امور گفتند: از زنان مسلمان کسانی را بیاورید که این قبرها را بشکافند تا ما دختر پیامبر را پیدا کنیم، بر او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم! نبش قبر خبر این حادثه به امیرالمؤمنین (ع) رسید. او غضب‌آلود از خانه بیرون آمد. چشم‌هایش از شدّت خشم سرخ شده، رگ‌های گردن برخاسته بود و لباس زردی که در حوادث سخت و جنگ‌ها می‌پوشید، در برداشت.
شیعه علی بن ابی طالب
چون به در خانه رسید، فاطمه (س) با او در کنار در برخورد کرد و به او فرمود: ای پسر خطّاب! می‌بینم که می‌خواهی درِ خانه‌ی مرا به‌آتش بسوزانی؟! عمر پاسخ داد: آری! این کار را می‌کنم؛ زیرا این کار دین پدرت را محکم‌تر خواهد ساخت.
آرین
بنابراین کاری که دختر پیامبر (ص) در مقابل آن انجام داد، کاری بس بزرگ بود و همان عمل باعث شد که امیرالمؤمنین (ع) بیعت نکرده و به‌سلامت به‌خانه بازگردد و به این ترتیب اوّلین اقدام دولت خلفا با مقابله‌ی دختر پیامبر (ص) به‌شکست منتهی شد.
عباس احمدی
در تاریخ اسلام شاید هیچ‌جا این‌قدر پنهان‌کاری اتّفاق نیفتاده باشد. موّرخان بزرگ در این مورد تنها چند کلمه گفته‌اند. بلاذری در این زمینه می‌نویسد: آن‌گاه که علی از بیعت خودداری کرد، ابوبکر، عمر را به نزد علی فرستاد و دستور داد که به هر شکل ممکن او را برای بیعت بیاورد. عمر به در خانه‌ی علی آمد و در آنجا میان او و علی سخنانی رد و بدل شد. ولی برای ما از ماهیت و چگونگی این سخنان اطلاعی در دست نیست. بلاذری تنها یک جمله از آن نقل می‌کند که حضرت‌علی (ع) به عمر گفت: شیری از پستان خلافت می‌دوشی تا مقداری از آن به‌خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می‌دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.
ام باقر
امّا آن‌چنان که بر جدایی تو صبر پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز چاره‌ای جز صبر ندارم که شکیبایی بر مصیبت، سنّت بازمانده از خودِ شماست.
آرین
ابوبکر کسی را به نزد علی فرستاد تا برای بیعت به نزد او برود؛ ولی او [علی] آن را نپذیرفت. آن‌گاه عمر به‌دنبال این مأموریت آمد و به‌همراه خود آتش آورده بود.
جستجوگر

حجم

۱۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۵۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
۱,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد