بریدههایی از کتاب پسرک فلافلفروش
۴٫۷
(۸۶۸)
آقای احمدینژاد دست هادی را بوسید!
مرتضی ش.
اهل کار بود. به کسی دستور نمیداد. تا متوجه میشد کاری بر زمین مانده، سریع وارد گود میشد.
مرتضی ش.
او پرفایده و کمهزینه بود.
مرتضی ش.
بعضی از دوستان حتی برخی از بچههای مذهبی را میشناسیم که اخلاق خاصی دارند!
کارهایی که باید انجام دهند با کندی پیش میبرند. جان آدم را به لب میرسانند تا یک حرکت مثبت انجام دهند.
اگر کاری را به آنها واگذار کنیم، به انجام و یا اتمام آن مطمئن نیستیم. دائم باید بالای سرشان باشیم تا کار به خوبی تمام شود.
این معضل در برخی از نهادها و حتی برخی مسئولان دیده میشود.
مرتضی ش.
پسری بود که تک و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسیر دین را از آنچه بر روی منبرها میشنید انتخاب میکرد و در این راه ثابت قدم بود.
مرتضی ش.
چون داخل مغازهٔ من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان کردم، دست و دلش خیلی پاک بود.
مرتضی ش.
من از زمانی که این پسر را باردار بودم، بسیار در مسائل معنوی مراقبت میکردم. به غذاها دقت میکردم و هر چیزی را نمیخورد.
خیلی در حلال و حرام دقت میکرد. سعی میکردم کمتر با نامحرم برخورد داشته باشم.
مرتضی ش.
وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار میکند.
مرتضی ش.
همیشه کارهایش را در گمنامی انجام میداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مرتضی ش.
امام صادق (ع) فرمودهاند: هر کس به زیارت امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، درحالیکه خود را هم شیعهٔ ما بداند، هرگز شیعهٔ ما نیست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتیان است.
marzieh
سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: میدانی شهریهای که یک طلبه میگیرد، از سهم امام زمان (عج) است.
با تعجب نگاهم کرد و گفت: خُب شنیدم، منظورت چیه؟!
گفتم: بزرگان دین میگویند اگر طلبهای درس نخواند، گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشکال پیدا میکند.
کمی فکر کرد. بعد از آن دیگر از حوزهٔ علمیه شهریه نگرفت! با موتور کار میکرد و هزینههای خودش را تأمین میکرد، اما دیگر به سراغ سهم امام زمان (عج) نرفت.
Arefeh
اگر ما دکتر و مهندس نداشته باشیم، میتونیم از خارج وارد کنیم. اما اگه امثال شهید مطهری نداشته باشیم، باید چی کار کنیم.
Arefeh
اگر ما دکتر و مهندس نداشته باشیم، میتونیم از خارج وارد کنیم. اما اگه امثال شهید مطهری نداشته باشیم، باید چی کار کنیم.
Arefeh
اگر ما دکتر و مهندس نداشته باشیم، میتونیم از خارج وارد کنیم. اما اگه امثال شهید مطهری نداشته باشیم، باید چی کار کنیم.
Arefeh
جلوتر که رفت با صدای بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ کن. بعد حرکت کرد.
توی راه با حالتی دگرگون گفت: دیگه از اینجا خسته شدم. این حجابها بوی حضرت زهرا (س) نمیده. اینجا مثلاً محلههای مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره!
بعد با صدایی گرفتهتر گفت: خستهام، بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم.
من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزها رو از دست میده. چشم گنهکار لایق شهادت نمیشه.
moti75rad
صاحبکار ما خیلی از اخلاق و مرام و صداقت هادی خوشش میآمد. برای همین اصرار داشت به هر قیمتی هادی را پس از پایان خدمت نگه دارد.
هادی اما تصمیم خودش را به صورت جدی گرفته بود.
قصد داشت به سراغ علم برود. میخواست از فرصت کوتاه عمر در جهت شناخت بهتر خدا بهره ببرد.
msadegh haji
نجف شهری است که مثل تصفیهکُن است که گناهها را به سرعت از آدم میگیرد و جای گناهان ثواب میدهد. این مولای ما خیلی مهربان است.
@nasim_hozor
برادرت در یک انفجار تکهتکه میشه! اگر چیزی پیدا کردید، در نزدیکترین نقطه به حرم امام علی (ع) دفنش کنید.
@nasim_hozor
یکباره حدس زدیم که این خودرو به سمت آنها میرود.
هر چه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلولهها مانع از رسیدن صدای ما میشد.
هادی و دوستان رزمندهای که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند.
لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد.
وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم، با یک مخروبهٔ کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود.
خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم.
@nasim_hozor
یکباره حدس زدیم که این خودرو به سمت آنها میرود.
هر چه که داد و فریاد کردیم، صدایمان به گوش آنها نرسید. صدای بولدوزر و گلولهها مانع از رسیدن صدای ما میشد.
هادی و دوستان رزمندهای که در آنجا جمع شده بودند، متوجه صدای ما نشدند.
لحظاتی بعد صدای انفجاری آمد که زمین و زمان را لرزاند! صدها کیلو مواد منفجره، برای لحظاتی آسمان را سیاه کرد.
وقتی به سراغ آن ساختمان رفتیم، با یک مخروبهٔ کوچک مواجه شدیم! انفجار به قدری عظیم بود که پیکرهای شهدا نیز قادر به شناسایی نبود.
خبر شهادت بهترین دوستانمان را شنیدیم.
@nasim_hozor
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان