بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حبیب خدا: خاطرات شهید حبیب‌الله جوانمردی شهید شانزده ساله‌‌ی انقلاب اسلامی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب حبیب خدا: خاطرات شهید حبیب‌الله جوانمردی شهید شانزده ساله‌‌ی انقلاب اسلامی

بریده‌هایی از کتاب حبیب خدا: خاطرات شهید حبیب‌الله جوانمردی شهید شانزده ساله‌‌ی انقلاب اسلامی

۴٫۳
(۹)
گفت: من رو بردند شهربانی؛ به همون جایی که اون دانش‌آموز رو برده بودن. تا تونستن سین جیمم کردند. گفتند شما چرا اون زنگِ بزرگ رو می‌خواستین بسازین؟! چرا مثل بقیه، چیزهای ساده درست نمی‌کردین؟! چرا دست گذاشتین روی همچین چیزِ پیچیده‌ای؟! بعد حبیب‌الله ادامه داد: به من گفتن سرتون تو کار خودتون باشه. کاری نداشته باشین به ابداع و اختراع و این‌جور چیزها. برین سینما. تلویزیون نگاه کنید. بازی کنید و... بعد حبیب‌الله رویش را کرد سمت آسمان و گفت: خدا لعنت کنه این حکومت شاهنشاهی رو. این اجنبی‌ها می‌خوان ایرانی جماعت هیچ وقت سرِ پای خودش نایسته و همیشه دستش پیش آمریکا و آمریکایی دراز باشه!
کتابدوست
توی یکی از فلکه‌های شهرستان، مجسمه‌ی دختری نصب شده بود که وضعیت بسیار بد و زننده‌ای داشت. نمی‌شود گفت! این مجسمه را نصب کرده بودند تا جوانان نگاهش کنند و حیا و عفت و غیرت در وجودشان از بین برود. حبیب‌الله آن‌قدر درباره‌ی نگاه به نامحرم روی خودش کار کرده بود که به آن مجسّمه که یک چیزِ غیر واقعی بود، نیم‌نگاهی هم نمی‌کرد. چشمانش را می‌بست. انگار که یک خانمِ واقعی توی فلکه ایستاده باشد. به من هم می‌گفت: رحمان مواظب نگاهت باش. می‌دانست نگاه به مجسمه یا نقاشی یا هر چیز دیگری که صحنه زشت و زننده‌ای داشته باشد، مقدمه‌ای می‌شود برای نگاه به نامحرم.
نازبانو

حجم

۱۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد