بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دلتنگی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب دلتنگی اثر آلبرتو موراویا

بریده‌هایی از کتاب دلتنگی

۳٫۶
(۸)
دلتنگی بت‌پرستانه، نتیجه‌اش مسیحیت‌گرایی بود. دلتنگی کاتولیسیسم، پروتستانیسم را دربرداشت. دلتنگی اروپا، امریکا را در بر گرفت. دلتنگی فئودالیسم، انگیزه‌ای برای انقلاب فرانسه و کاپیتالیسم و انقلاب روسیه شد.
niloufar.dh
برای عده‌ی زیادی، دلتنگی ضد سرگرمی یا سرگرمی جدا و فراموش‌شده‌ای است. ولی برای من، دلتنگی ضد تفریح و سرگرمی نیست، بلکه می‌توانم بگویم در نوع خود تفریح و سرگرمی خاصی است. با این دید که انگیزه‌ای مجزا و فراموش شده دارد و از نوع بسیار خاصی است.
niloufar.dh
باید بگویم که این چشم‌انداز آزاد شدنم از عشق سسیلیا بود و به نظرم، فرجام زناشویی درخشان می‌آمد. از این رو امیدوار بودم که به نقاشی سسیلیا بپردازم و مثل گذشته در خانه‌ی مادرم زندگی کنم و شاهد پایان از بین رفتن افق آرزوهایم باشم.
نازنین بنایی
روی نیمکتی دراز کشیدم و سیگاری روشن کردم. مثل همیشه، آهی کشیدم و به طرز فجیعی احساس دلتنگی کردم. به‌نظرم رسید غریبه‌ای هستم که دیگران او را نمی‌پذیرند و دلتنگ شدم از اینکه به خودم نمی‌پردازم. برای آن دیگران، دنیای درونی وجود نداشت. در واقع، آنها مدام و برعکس مادرم، با من به گونه‌ای رفتار نمی‌کردند که دلتنگ شوم. همه چیز دور شده بود. فکر کردم با موقعیتی که دارم، هر روز تهی‌تر می‌شوم. به خودم گفتم اگر اینجا بمانم، ناچار به نقاش شدن هستم، چون این جسارت را ندارم که پول مادرم را بپذیرم. من باید حسابی به کاری می‌پرداختم که احساس می‌کردم کاری شایسته است و همیشه توأم با تغییری واقعی، اما همیشه فقط می‌توانستم آن کاری را بکنم که همه می‌کنند. همان‌طور که آنها در موقعیت غیرقابل تحملی قرار می‌گیرند: پذیرفتن و منطبق شدن.
نازنین بنایی
اما وقتی فکر می‌کنم که دلتنگی با چیزهای مداومی سرمی‌رسد، دیگر برای من مشکل نیست. دلتنگی برای من، مثل مه خارجی بود که تفکراتم را در برمی‌گرفت و به‌طور متناوب فقط با چند واقعیت جزیی دیده نمی‌شد. پنداری، گاه در مه مواجی پیدا بود و گاه در گوشه‌ای از خانه. در چهره‌ای که می‌گذرد، یا در چیزهای دیگر. اما فقط برای لحظه‌ای و لحظه‌ی بعد، همه چیز ناپدید می‌شد
نازنین بنایی
هر بار که احساس تهوع به من دست می‌داد، خیال می‌کردم به او نزدیک شده‌ام. او حرف می‌زد و به او عشق داشتن، امری اجتناب‌ناپذیر بود. این احساس تهوع، برایم ناشی از نفرت مستقیم و فیزیکی نبود. دختر، مرا جذب خود نکرد. این واقعیتی بود، ما او همه چیز را برای من بامزه کرد و خودبینی‌ام را به‌طور تجربی به من یادآوری کرد. فکر می‌کنم در پس چیزی که باید می‌پذیرفتم، آن احساس تهوع باورنکردی انگیزه‌ی همه چیز شد و در برابر واقعیت ناشناخته و مبهمی قرار گرفت. یا می‌توانست با تمام سادگی، واقعیت‌هایی را در خود داشته باشد که معمولاً زمان درازی است که وجود دارند و با آنها روبه‌رو نشده‌ایم
نازنین بنایی
ولی هر کاری که انجام می‌دهم، برای خودشناسی است. جفت شدن با خود، مثل برادر دوقلویی که هیچ زمانی با مخالفت او کاری نمی‌کنم. احساس کردم نمی‌خواهم کسی را ببینیم، چون تنها هم نمانده بودم. نمی‌خواهم در خانه بمانم، ولی خیلی هم بیرون نمی‌رفتم و اصلاً نمی‌خواستم به سفر بروم. هر چند، در همان زمان زندگی در رم میسر نبود و نمی‌خواستم زیاد نقاشی کنم، اما بدون نقاشی کردن هم زندگی ممکن نبود. نمی‌خواستم شب زنده‌داری کنم، ولی نمی‌خواستم بخوابم. نمی‌خواستم کار عاشقانه‌ای بکنم، بی‌آنکه به بقیه‌ی چیزها نپردازم و کاری را انجام ندهم. احساس می‌کنم که باید چیزی را بگویم، اما باید گاهی از تنفر و بیزاری و نیز از خوش سیلقه‌گی بگویم و آنها را با وحشتی، پیش‌بینی بکنم. من هر لحظه، بین این دلتنگی‌های سرسام‌آور هستم. دوست نداشتم که ناگهان آرزوی مرگ بکنم، چون این خود موضوعی عقلانی بود که زندگی مرا دربرگرفته بود، اما آن را دوست نداشتم. این موضوع را هم قبول نداشتم که به راحتی و حماقت، دلتنگی زندگانی مرا دگرگون می‌کند. پس، خیلی خواهان مردن نبودم و نیستم
نازنین بنایی

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۲۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد