آسمان مست
زندگی مست
ساربان مست
عشق هست
"Shfar"
با تو نمیخندد
در کنارت نیست
با تو در فکراست
آرام است، بیکلام
بیش از نیازدر خود، بیتو
زن نمیخندد
زن با تردید
با تاخیر
با ترس
زن نمیخندد
زن با تو نیست
رهایش کن
رَوَد آنجا که خندد
هنرمند هنردوست
... من نیز پوسیدم
و تفاوت این است
باز روییدم
زِ پوسیدن وُ پوکیدنِ خود
با تجربهتر گُل دادم
هنرمند هنردوست
فرار ازهیاهوی هیولاهایی
که تو مردم خوانی
هنرمند هنردوست
شب بود، من بودم
شراب وُ شورِ شیدایی
گهگاه سیلیِ سردِ خاطره
حزن با شادیست همبستر.
هنرمند هنردوست
بر رَه، دنبالِ پاهات میدود
چشمانِ نافذِ من
که آیا
باز میگردد؟
هنرمند هنردوست
سکوت میکند
شعلههایی که حرف میزدند
و اینک
هیچ نمیگوید زِ خشمهای اشک شده
اشک های خشم شده
به پایِ شعلههای سکوت شده
سکوت آمد وُ مشتاق، شده
هنرمند هنردوست
سکوت میکند
شعلههایی که حرف میزدند
و اینک
هیچ نمیگوید زِ خشمهای اشک شده
اشک های خشم شده
به پایِ شعلههای سکوت شده
سکوت آمد وُ مشتاق، شده
_SOMEONE_
رویای من در ذهن توست
خیالِ من در دستِ توست
بگو چرا؟
آنچه منم آرزوی توست
آنچه تویی مالِ من است
تکیهگاه تو مالِ من وُ
آرامش من خواه تو
هنرمند هنردوست
... و دستانی که درهم شدند و آسمان و زمین پیوستند
بدینسان، من
تو شدم
هنرمند هنردوست