قصهٔ غریبی است. انسانها برای برآورده کردن نیازهای خود تلاش میکنند همهٔ این دوندگیها خلاصه میشود در آب و غذا و خانه. اما آنچه بدون زحمت برای همهٔ انسانها و حیوانات و گیاهان مهیا است، هواست و همین هوا از ما شیمیاییها دریغ میشود.
محدثه
ای فرزند بدان که مقابل تو راهی دراز وجود دارد و عبور از آن راه دشوار است و تو ناگزیر هستی که برای عبور از آن راه، توشهای داشته باشی.
به هوش باش که هنگام عبور از آن راه طولانی و سخت، بار سنگین (گناه) بر پشت نگذاشته باشی و هر قدر در آن راه سبکبار باشی بهتر است.
الحمدالله علی کل حال
آن که دنیا را با دیدهٔ تجربه مینگرد مانند شخصی است که در یک مکان تنگ و ناراحت قرار گرفته و آرزویش این است که خود را به یک مکان راحت برساند که در آنجا آب و غذای فراوان باشد و (بعد) به سوی آن مکان به راه میافتد. در راه با کمی آذوقه و رنج مواجه میشود، اما او همهٔ رنجهای سفر را تحمل میکند و هیچ آزاری او را از ادامه راه باز نمیدارد و هر چه به مقصد نزدیک میشود بیشتر احساس شادی میکند.
ولی وضع کسانی که فریب دنیا را میخورند مانند کسانی است که در یک منطقهٔ سبز و پرآب و دارای آذوقهٔ فراوان زندگی میکردند و میخواهند آنها را از آن منطقه به مکانی تنگ و ... منتقل نمایند و برای آنها هیچ چیز ناگوارتر و دشوارتر از آن نیست که بایستی از مسکن راحت کوچ کنند و به جایی که آنجا را دوست ندارند بروند.
📖