مسیر زندگی اینشتین به اسطوره میماند. آن کارمند متواضع، با خرمنی از موهای سپید و آن چشمان نافذ، که دنیا را زیرو رو کرد و فرمول آتش الهی را به ما ارزانی داشت، هم او که در کشاکش احساس گناهی آفریدگر، با کفشی سبک خیابانهای پرینستون را همانند پارسایی دیوانه زیر پا میگذاشت، و ژرف اندیشیهای خود را دربارهٔ خداوند و طبیعت فریاد میکرد، دربرابر ناشناختهها به نمادی نه فقط از علم بلکه از انسانیت بدل گشته است
هدی✌
حتی مغز اینشتین که چهار دهه حفظ شده بود، وقتی در تابستان ۱۹۹۹ دانشمندان عصب شناس در دانشگاه مک مستر در اونتاریو اعلام کردند لوب آهیانهای مغز او، ناحیهای که به امور محاسباتی و فرازمانی مربوط است، ۱۵ درصد از لوب آهیانهای متعارف مغز انسانی بزرگتر است، خبرساز شد.
هدی✌
او دانشمندی است که تیتر صفحه اول روزنامهها را به خود اختصاص میدهد. چرا که هنوز هم هر از چندی علم نوین یکی از فرضیههای عجیب و غریب او را، که مدتها قبل منتشر شده، تأیید میکند.
هدی✌
آلبرت و میلوا میرفتند تا بالاخره خود را از رنج عدم تأیید خانوادهها و معلمان کوته فکری که میکوشیدند سرچشمهٔ باریک فرصتهای تازهٔ آنها را بخشکانند، رها کنند.
هدی✌
اینشتین با آن چشمان سیاه و براق، کرکهای انبوه پشت لب بالا، و جثهٔ کوتاه و پهن، اما مصمم که مغرورانه قدم برمیداشت، و میلوا که سراسر گونه و چشم بود، و در کنار او بسان پرندهٔ کوچک و سمجی، چسبیده به او راه میرفت، و هردو بیوقفه در مورد اتمها و انتقال حرارت، الکتریسیته، امواج نور، خداوند، و اتری که همه جا را فراگرفته است وراجی میکردند.
هدی✌