بریدههایی از کتاب اینشتین عاشق: عاشقانهای علمی
۴٫۲
(۱۱)
هرمان که نمیدانست سرنوشت این موجود سبکتر از هوا به کجا میانجامد، کوشید پسرش را وادارکند حرفهٔ معقولی نظیر مهندسی برق را بیاموزد تا قادر باشد نه تنها زندگی خود را تأمین کند بلکه شاید روزی امور کسب و کار خانوادگی را نیز در دست بگیرد. ولی آلبرت در مقابل برنامهٔ خود را مطرح کرد: در نظر دارد پائیز در امتحان ورودی پلیتکنیک فدرال سویس در زوریخ، که دیپلم دبیرستان نمیخواهد، شرکت کند. آلبرت، برای آن که به جهان نشان دهد چندان هم دیوانه نیست، یک گواهی در تأیید نبوغ و بلوغ فکری خود از معلم ریاضیات دبیرستان دریافت کرده بود.
هدی✌
آلبرت یکبار در کودکی از مشاهدهٔ رژه نیروها از مقابل پنجرهٔ اتاقش ترسیده بود، چراکه برای او، آنطور که بعدها بهخاطر میآورد، اینان به آدم آهنیهای بیروحی شباهت داشتند که بدون اختیار به این سو و آن سو کشیده میشوند. از والدین خود قول گرفته بود هرگز او را به خدمت سربازی نفرستند.
هدی✌
مدت زیادی از نقل مکان به مونیخ نگذشته بود که برادران اینشتین لامپ ها، دینام ها، و سیستم تلفن ابداعی خود را در نمایشگاه بینالمللی صنعت برق، در ۱۸۸۲ به نمایش گذاشتند. بسیاری از این وسائل توسط شخص یاکوپ طراحی شده بود، که به همراه دیگر کارکنان در مجموع موفق شدند شش حق انحصاری مربوط به دینام و کنتور برق را دریافت دارند.
هدی✌
اینشتین میتوانست ادعا کند، برای اولین بار در شش سالگی و با مشاهدهٔ قطبنمای هدیهٔ پدر که عقربهٔ لرزانش بهطور مداوم به سوی مغناطیس شمال متمایل میشد، نظریهٔ کائنات به ذهن او متبادر شده است.
هدی✌
او در درس ریاضی نمرات خوبی میگرفت، ولی گفته میشود استاد زبان لاتین دبیرستان لوئیت پولدِ مونیخ، که او در سن نه سالگی در آن ثبت نام شد، در برابر تمام کلاس اعلام کرده بود که او هرگز به جایی نمیرسد. به گفتهٔ مایا، در دبستان دولتی او را کودن میدانستند؛ در دبیرستان لوئیت پولد او را گستاخ میپنداشتند. هم شاگردیها او را «بیدرمایر» مینامیدند که مترادف بیادبانهٔ آن «خرخوان» یا «شاگرد بسیارخوانی است که به جایی نمیرسد». این انزجار متقابل بود.
هدی✌
تالمی یک کتاب هندسه به آلبرت هدیه داد که او بعدها در سراسر زندگی از آن به عنوان کتاب «مقدس» یاد کرد. این کتاب آتش ریاضی را در مغز او شعلهور ساخت. آن زمان آلبرت هم در این حوزه مهارت پیدا کرده و به خواهر خود لاف میزد که شواهد اصلی قضیه فیثاغورث را یافته است. سراسر تعطیلات تابستان بعد را او به مطالعه کل برنامه ریاضی دبیرستان، ازجمله حسابان، گذراند و روزهای متمادی بیوقفه به اثبات قضایا و حل مسئله در کتابهایی که هرمان برای او آورده بود میپرداخت.
هدی✌
سالها از خوردن گوشت خوک امتناع میکرد و تصنیفهای کوتاهی در ستایش خداوند میسرود که هر صبح در راه مدرسه زیر لب برای خود زمزمه میکرد.
آنگونه که آلبرت بعدها بهخاطر میآورد، این «بهشت جوانی» در رویارویی با علم در حدود سن دوازده سالگی فروپاشید.
هدی✌
خانواده اینشتین جوی غیرمذهبی را در خانه خود حفظ کرده و هیچیک از تعطیلات یا مراسم سنتی یهودی را اجرا نمیکردند.
هدی✌
آلبرت میکوشید از جمع کناره بگیرد. آن کودک دمدمی مزاج میرفت تا به نوجوانی موقر و سرسخت تبدیل شود که به اقداماتی نظیر ساختن خانههایی از ورق به ارتفاع چهارده طبقه دست میزد. همنشینان همیشگی او جوجهها و کبوترها، یا قایق کوچکی بود که او در تشتی از آب میراند
هدی✌
موسیقی از دیگر امتیازات پولین بود. او خود پیانو مینواخت و کوشید عشق به موسیقی را در فرزندان خود نیز نهادینه کند. آلبرت در پنج سالگی فراگیری ویولون را آغاز کرد. ولی در نهایت یک صندلی به طرف بانوی استاد موسیقی خود پرتاب و او را از خانه بیرون کرد.
هدی✌
موسیقی از دیگر امتیازات پولین بود. او خود پیانو مینواخت و کوشید عشق به موسیقی را در فرزندان خود نیز نهادینه کند. آلبرت در پنج سالگی فراگیری ویولون را آغاز کرد. ولی در نهایت یک صندلی به طرف بانوی استاد موسیقی خود پرتاب و او را از خانه بیرون کرد.
هدی✌
پولین اینشتین زنی ارقه، سخت گیر، و نمونهٔ کسل کنندهای از عشق سخت گیرانه بود، و فرزندان خود را به گونهای پرورش داد که مراقب خود باشند. تنها پس از یک بار گردش در خیابانهای شلوغ مونیخ، آلبرت میبایستی به تنهایی راه خانه را طی کند در حالی که پولین پنهانی مراقبش بود.
هدی✌
وقتی عصبانی میشد تمام صورتش به زردی میگرایید و نوک بینیاش سفید میشد. یک بار یک توپ بولینگ را به طرف مایا پرتاب کرد. و بار دیگر با بیل باغبانی برسر او کوبید.
هدی✌
در لحظهٔ تولد او، مادربزرگش جت فریاد برآورد که او بیش از حد چاق است. پشت استخوان جمجمهاش چنان برآمده بود که پولین بیم آن داشت ناقص باشد، ترسی که وقتی او در فراگیری سخن گفتن نیز از خود کندی نشان داد شدت گرفت. او تازه پس از دو سالگی تلاش برای سخن گفتن را آغاز کرد. به یاد ماندنیترین کلام را او در دو سال و نیمگی، در زمان تولد مایا، خواهر خود، بر زبان آورد. ظاهراً در انتظار یک اسباب بازی بود و میخواست بداند که این اسباب بازی جدید چرا چرخ ندارد. تا سن هفت سالگی او این عادت عجیب تکرار آرام هر جملهای را که بر زبان میراند حفظ کرد.
هدی✌
آلبرت در سال ۱۸۷۹، در اولم، شهر کوچکی که امروزه بهخاطر وجود کلیسای بزرگ و محلهٔ باستانی ماهیگیرانش شهرت دارد، به دنیا آمد. شهری که در واقع یک ونیز بر رود دانوب محسوب میشد.
هدی✌
آلبرت اینشتین در سراسر زندگی خویش مایهٔ دردسر زنها بود.
تنها سه هفته از تولد بیست و یک سالگی پولین کخ اینشتین نگذشته بود که سر بدقواره و بزرگ آلبرت چنان از بطن او بیرون آمد که او را تا حد مرگ برد. این نوزاد فرزند اول او بود.
هدی✌
فراریان اگر همه همانند من زندگی میکردند دیگر نیازی به خلق رمان نمیبود
نامه آلبرت اینشتین به خواهرش مایا، ۱۸۹۹
هدی✌
فیزیک تمام زندگی اینشتین نبود. او نیز با یک قلب و یک دل بر کرهٔ خاکی زندگی کرد. همانگونه که روزی در قالب شعر به دوست جوان خود پیتر باکی نوشت: «نیمه فوقانی میاندیشد و برنامه ریزی میکند، ولی این نیمه تحتانی است که سرنوشت ما را رقم خواهد زد.
هدی✌
فیزیک موسیقی اینشتین بود؛ نتی بود که در آغاز او میکوشید، با همراهی میلوا، بنوازد، لذا بدون آن نمیتوانیم به زندگی اینشتین نفوذ کنیم، همانگونه که قادر نخواهیم بود موتزارت را بدون گوش فرا دادن به اپراهای مشهور او بشناسیم.
هدی✌
من نیز، همانند دیگران، با تصویر یک قدیس کیهانی برای اینشتین، که تنها رفیقش خداوند است، بزرگ شدم. تصور این که او نیز روزی جوان بوده، دشوار بود. ولی وقتی آن بعد از ظهر در نیواورلئان در آن تالار نشسته بودم، به طرز شگفتانگیزی از این که میشنیدم آلبرت جوان را زن باز، مشمول غایب، اهل لاس زدن، یک عاشق پیشه، فردی کلاش، هنرمند، فرزندی ناخلف، شاعری نخ نما، ولی فیزیکدانی تمام عیار که دوست دخترش فمینیست و ریاضیدان بود معرفی میکردند، همانقدر تسکین یافتم که تصور میکنم همکاران امروزین اینشتین نیز، که همواره در سایهٔ عظمت او کارمیکنند، آرام گرفته باشند.
هدی✌
حجم
۹۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
حجم
۹۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان