بریدههایی از کتاب رد خون بر پلک هایمان
۳٫۳
(۸)
دادگاهها برای اجرای عدالت ساخته نشدن، برای تثبیت قدرت ساخته شدن. عدالت تو دادگاهها ساخته نمیشه، عدالت رو قدرته که میسازه. اونی که زورش بیشتره عدالت رو هم اونجوری که دوست داره بازتعریف میکنه.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
مدام به این فکر میکردم که اگر برای خودمان دشمنی بسازیم و هرگز با آن روبهرو نشویم، احتمال پیروزی بهمراتب بیشتر است تا وقتی با آن دشمن روبهرو شویم و قدرتی برای مبارزه نداشته باشیم
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
هر چه از معنا تهی شود دیگر کارکردی ندارد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
تو اگه میخواستی تا اونجا که میتونی مردم رو بهسمت زندگی عادلانه ببری، باید میرفتی تو مسیری که پولدارت کنه. با پول میتونستی برای اونی که خونه نداره خونه بخری، برای اونی که میخواد درس بخونه و پول نداره شرایط درسخوندن فراهم کنی، برای اونی که مریضه فرصت زندگی بخری، برای اونی که زمین خورده دستی باشی که بلندش میکنه. اونجوری لااقل کاری میکردی که یه تعداد آدم بتونن عادلانهتر زندگی کنن.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
شاید آن سالها نمیفهمیدم ـیا دستکم درک نمیکردمــ اما امروز خوب میدانم این که جایی باشی و بودنت را نخواهند، این که دوستشان داشته باشی و در نگاهشان نفرت ببینی، چیزی را در آدم عوض میکند، چیزی که شاید به کلام نیاید اما از پسِ هر خنده و نگاهی سرک میکشد.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
آدمها، حتی خود من، تشنهٔ روایتیم، تشنهٔ داشتنِ داستانی شخصی برای تعریفکردن. یکی برای آنکه دیگران را سرگرم کند، یکی برای آنکه آگاهیاش را به رخ بکشد، یکی برای آنکه بدبختیاش را تصویر کند و دیگری برای آنکه بار گناهش را زمین بگذارد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
امروز خوب میدانم این که جایی باشی و بودنت را نخواهند، این که دوستشان داشته باشی و در نگاهشان نفرت ببینی، چیزی را در آدم عوض میکند، چیزی که شاید به کلام نیاید اما از پسِ هر خنده و نگاهی سرک میکشد.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
هر آدمی با خودش اگر خلوت کند، لحظهٔ سقوطش را به خاطر میآورد. اما فقط آنهایی که با خودشان صادقانه خلوت میکنند دلیل آن سقوط را هم میتوانند ببینند.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
«توجه نمیکنی. هر آدمی تا یه وقتی فرصت داره زندگی کنه. بعد از اون دیگه فقط ادای زندگی رو درمیآره. از یه جایی به بعد، عاشقیکردنی وجود نداره، ادای عاشقی درآوردن وجود داره. از یه جایی به بعد رقصیدنی نیست، ادای رقصیدنه. از یه جایی به بعد حتی دیگه همدلیای با آدمها وجود نداره، ادای همدلی درآوردنه که وجود داره.»
sama.bagheri
هر آدمی تا یه وقتی فرصت داره زندگی کنه. بعد از اون دیگه فقط ادای زندگی رو درمیآره. از یه جایی به بعد، عاشقیکردنی وجود نداره، ادای عاشقی درآوردن وجود داره. از یه جایی به بعد رقصیدنی نیست، ادای رقصیدنه. از یه جایی به بعد حتی دیگه همدلیای با آدمها وجود نداره، ادای همدلی درآوردنه که وجود داره.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
عدالت این نیست که مجرم رو مشخص کنی، عدالت فقط یه معنی داره: به آدمها فرصت برابر بدی.
کاربر ۸۸۷۰۴۴۹
نوشتن برایم به چالش کشیدن واقعیت است، شورشی مدام علیه واقعیتِ موجود، چراکه باور دارم حقیقت مقصدی است که ما فقط و فقط میتوانیم بهسمتش گام برداریم، و مسیر آن مبارزه علیه واقعیتِ موجود است. و چنین مبارزهای را نوشتن است که ممکن میکند.
کاربر ۱۶۰۴۹۲۷
حجم
۱۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد