بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هری پاتر و محفل ققنوس | طاقچه
تصویر جلد کتاب هری پاتر و محفل ققنوس

بریده‌هایی از کتاب هری پاتر و محفل ققنوس

۴٫۴
(۱۵)
بااین‌حال، لج آدم درمی‌آمد وقتی مردی می‌گفت کار نسنجیده‌ای نکن، که خودش دوازده سال در زندان جادوگران، آزکابان، زندانی بود و بعد از آنجا گریخته و سعی کرده بود کسی را که به قتلش محکوم شده بود واقعاً به قتل برساند و بعد هم با یک اسب‌دال دزدی فرار کرده بود.
امیر مهدی دشتی
هری آهسته از ران پرسید: «این‌ها دکترن؟» ران که جا خورده بود، پرسید: «دکتر؟ اون ماگل‌های خل‌وچلی رو می‌گی که شکم مردم رو سفره می‌کنن؟ نه بابا، این‌ها درمانگرن.»
امیر مهدی دشتی
«اون‌وقت من هنوز شهاب دویست‌وشصت سوار می‌شم.
امیر مهدی دشتی
«باورم نمی‌شه! باورم نمی‌شه! وای ران چه عالی! ارشد شدی! بچه‌هام همه‌شون ارشد شدن!» جرج با عصبانیت گفت: «نکنه من و فرِد همسایه‌بغلی‌تونیم؟» اما مادرش او را از سر راه کنار زد و کوچک‌ترین پسرش را در آغوش کشید.
امیر مهدی دشتی
. آتش خشمی که این‌طور ناگهانی وجودش را شعله‌ور کرده بود، هنوز هم زبانه می‌کشید و تصور قیافه‌های متعجب ران و هرماینی باعث شد دلش حسابی خنک شود. در دلش گفت حقشونه. چرا دست برنمی‌دارن... همه‌ش دارن دعوا می‌کنن.
samar Jabbari

حجم

۸۷۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲۴ صفحه

حجم

۸۷۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۸۲۴ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۸۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد