بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان بزرگ شدن من | طاقچه
تصویر جلد کتاب داستان بزرگ شدن من

بریده‌هایی از کتاب داستان بزرگ شدن من

نویسنده:راسل بیکر
انتشارات:نشر قطره
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأی
۳٫۰
(۳)
من آرام‌آرام در وجود شیک و تروتمیز این مرد که اتوی شلوارش مثل کارد تیز بود و یک دانه از موهایش هیچ‌وقت پس و پیش نبود داشتم یک «کودک درون» کشف می‌کردم. بین آنچه درون او می‌گذشت و آنچه در وجود خودم حس می‌کردم فرق زیادی نمی‌دیدم، فقط اینکه شیطنتی که در وجود او جریان داشت در من به‌شدت سرکوب شده بود. چرا؟ به‌خاطر اینکه من می‌بایستی تمامی آن آرزوها و تصویرهایی را که مادرم از یک مرد کامل انتظار داشت برآورده بکنم.
وحید
زمانی که مادرم جوان بود و آینده‌ای پیشِ رو داشت، من نقطهٔ روشن آیندهٔ او بودم و او را ناامید کردم. آن‌زمان من به‌طور غریزی می‌خواستم آزاد باشم و آیندهٔ خودم را بسازم، خوب... من این کار را کردم، ولی حالا با وجود بچه‌های خودم به‌چشم می‌دیدم که آینده‌ای آن‌قدر پرهیجان برای من چطور گذشته‌ای این‌قدر خسته‌کننده برای آن‌هاست.
وحید
یک شب، سر شام، یکی از پسرهایم کارنامهٔ درسی‌اش را نشانم داد. کارنامه‌ای که اصلاً راضی‌کننده نبود. همچنان که من به صندلی تکیه داده و با سرفهٔ کوتاهی خودم را آمادهٔ سخنرانی‌ام می‌کردم، او به من خیره شد و با حالتی که گویا خودش را برای حرف‌های من آماده کرده بود پرسید: «خب، پدر، کارنامهٔ تو اون روزها چطور بود؟» درحالی‌که از دستش در آن لحظه عصبانی بودم،‌ حقیقت این است که از دست خودم بیشتر عصبانی بودم. چرا؟ چون‌که حس کردم یکی از آن آدم‌های قدیمی و خسته‌کننده‌ام که خاطراتشان را خیلی انتخاب‌شده تعریف می‌کنند و این عدم‌صداقتشان در بازگویی خاطرات حتی از دید بچه‌ها هم پنهان نمانده است. زمانْ عامل عدم‌درک متقابل بین ما بود.
وحید
زندگی جدال و مبارزه بود و پیروزی مال تنبل‌ها نبود، مال ترسوها نبود، مال دیربیدارشوها نبود، مال آن‌ها که از ترس رد شدن عقایدشان حرفشان را نمی‌زدند هم نبود.
yasamirali

حجم

۳۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

حجم

۳۹۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۰ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۲۶,۴۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد