بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

بریده‌هایی از کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد

ویراستار:بتول مقدادی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳۱ رأی
۴٫۳
(۳۱)
درعین‌حال، طرح سفیدوسیاه کوچک ماه که به‌تدریج کوچک و بزرگ می‌شد و در نسخهٔ قبلی پایین و سمت راست تمام صفحات زوج بود، در نسخهٔ جدید به بالای صفحه آمده بود. آنچه زمانی پایین بود بالاتر آمده بود؛ تغییر جایگاه و همچنان مثل قبل بودن. من نیز می‌توانستم تغییر کنم و همچنان از درون مثل قبل باشم.
iscalledlostone
حتی وقتی طرحت کم‌کم داره شکلی به خودش می‌گیره، اگه حس کردی که دلت می‌خواد یه چیز کاملاً متفاوت درست کنی، به‌راحتی می‌تونی تغییر مسیر بدی و ازنو شروع کنی.» «آها، که این‌طور. پس امکانش هست که چیزی به‌جز اونی درست کنین که از اول قصدش رو داشتین. چه خوب.»
iscalledlostone
همگی در مقطعی از زندگی‌هایمان درمی‌یابیم که هیچ پاپانوئلی وجود ندارد؛ اما به‌خاطر بچه‌های کوچک نیست که پاپانوئل بخش مکمل جشن‌های کریسمس باقی می‌ماند. علتش این است که افراد بالغی که خود زمانی کودک بودند، به نگه داشتن حقیقت وجود پاپانوئل در قلب‌های خود ادامه می‌دهند و حتی هنگامی که بزرگ می‌شوند، با چنین باوری زندگی می‌کنند.
iscalledlostone
سرش را پرسش‌گرانه به یک طرف کج می‌کند. «فقط و فقط یه رؤیا... این‌طوری فکر می‌کنین؟ فقط مثل یه رؤیا می‌مونه؟ تا وقتی که به گفتن "یه روز" ادامه بدین، کار این رؤیا تموم نمی‌شه. شاید فقط یه رؤیای زیبا بمونه. شاید هیچ‌وقت به واقعیت تبدیل نشه، ولی به نظر من این هم یه شیوهٔ زندگی کردنه. وقتی آدم چیزی برای رؤیاپردازی داره، روزهاش شادتر سپری می‌شه. رؤیا داشتن همیشه هم بد نیست؛ بدون داشتن برنامه‌ای برای عملی کردنش.»
iscalledlostone
انموکویا جایی بود که می‌توانستم همه‌چیز را فراموش کنم؛ تمام نگرانی‌های پیش‌پاافتادهٔ زندگی روزمره، دردسرهای مدرسه، غرولندهای مادرم و نگرانی‌ام برای آینده. هرچقدر هم که احساس فشار و دلهره می‌کردم، تنها کاری که باید می‌کردم باز کردن آن در و پا گذاشتن به دنیایی دیگر بود. آنجا مکانی بود که می‌توانستم خودم را پیدا کنم؛ جایی که من را همان‌طور که بودم می‌پذیرفتند
iscalledlostone
اما اگر پشتکار داشته باشی، با گذر زمان کار را یاد خواهی گرفت. این چیزی است که خانم نومائوچی تلاش می‌کرد بهم بگوید!
iscalledlostone
«تو دنیایی که آدم نمی‌دونه بعدش چه اتفاقی می‌افته، من فقط کاری رو می‌کنم که حالا از دستم برمی‌آد.»
iscalledlostone
بااینکه باور دارم به دنیا آوردن من برای مادرم کار سختی بوده، ذره‌ذرهٔ توان من هم برای تحمل روند بی‌اندازه سختِ دنیا اومدن صرف شده. بعد از اون دوره‌ای که توی شکم مادرم بودم و بدون راهنما رشد می‌کردم تا به آدمیزاد تبدیل بشم، یه‌هو به یه محیط کاملاً جدید و عجیب پرتاب شدم. تصور کنین که قرار گرفتن در معرض هوا، برای اولین بار حتماً شوک وحشتناکی برام بوده، بدون اینکه بدونم کجام. البته که حالا اون احساس رو فراموش کردم، ولی برای همینه که هروقت بابت چیزی خوشحالم، نعمت‌های زندگیم رو می‌شمرم و پیش خودم فکر می‌کنم خب، یعنی اون‌همه تلاش برای دنیا اومدن به زحمتش نمی‌ارزید؟»
Mehrgolll
من دنبال چی می‌گردم؟ می‌توانستم پاسخ‌های زیادی بدهم: مسیر آینده‌ام در زندگی، شیوه‌ای برای خلاصی از سرخوردگی‌هایم، صبر و تحمل بزرگ کردن یک بچه و غیره. اما از کجا می‌توانستم پیدایشان کنم؟ علاوه‌براین، آنجا که اتاق مشاوره نبود. فقط پاسخ دادم: «کتاب‌های مصور.»
Mehrgolll
صبوری؛ اگر می‌توانستم بخرمش، مقدار زیادی از آن را سفارش می‌دادم. آه کشیدم. شاید من فرد مناسبی برای داشتن فرزند نبودم. توقع داشتم بهتر با این موضوع کنار بیایم.
Mehrgolll

حجم

۵۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۵۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۳۴,۳۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد