ست. آنچه از معنی حلول میتوان تصور کرد این است که مقصود از حلول یک موجود در موجود دیگر این است که آن موجود حلولکننده قائم به موجود دیگر باشد و این قائم بودن بر سبیل تبعیت باشد یعنی مثلاً الف تابع ب است به نحوی که هر جا ب هست الف هم باشد. این نحو از قیام همانند قیام عرض به جوهر است. بنابراین مطابق عقیدهی برخی از مسیحیان و صوفیه، خدا در وجود حضرت مسیح (ع) و یا عارفان حلول کرده است به نحوی که تابع و قائم به اینها است و هر جا که مسیح (ع) یا عارفان حضور داشته باشند، خدا هم در حضور، تابع اینها است و او هم همانجا حاضر است.
کاربر ۱۴۰۸۴۰۳
محل و جهت نداشتن
متن: وَلا یجُوزُ اَنْ یکونَ فی مَحَلٍّ، وَاِلّا لَافْتَقَرَ اِلَیهِ، وَلا فی جَهَةٍ، وَاِلّا لَافْتَقَرَ اِلَیها.
ترجمه: ممکن نیست خدا در محلّی قرار داشته باشد، زیرا اگر در محل قرار داشته باشد، محتاج به آن محل خواهد بود. همچنین خدا در هیچ جهتی قرار ندارد، زیرا در غیراین صورت محتاج به آن جهت خواهد بود (و این محال است) .
کاربر ۱۴۰۸۴۰۳