بریدههایی از کتاب او و گربه اش
نویسنده:ماکوتو شینکای
مترجم:مژگان رنجبر
ویراستار:سارا صحرانورد فرد
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۵ رأی
۴٫۳
(۱۵)
«اگه اینجا بمیرم، اونوقت شما دوتا، و شینو، میفهمید که مُردهم، اما اگه مردن من رو نبینین، اونوقت هیچکس مطمئن نیست که مُردهم یا نه.»
«ابدیت یعنی این؟»
«بله.»
zohreh
در دوردست شهابی بهسرعت رد شد. فکر کرد آرزویی بکند، اما پی برد که دیگر چیزی برای آرزو کردن باقی نمانده است.
zohreh
شاه بودن یعنی تنها بودن؛ چون دیگران فاصلهٔ خود را با او حفظ میکردند.
zohreh
«هیچ آدمیزادی همیشه قوی نیست، درعینحال هیچ آدمیزادی تا ابد ضعیف نمیمونه.»
zohreh
من هنوز خیلی راهِ نرفته دارم.
zohreh
تعداد زیادی از مردم در قلمروی یکسان برای فضا رقابت میکنند. شاید فکر کنید که همگی خیلی خوب باهم کنار میآیند، اما این فقط ظاهر ماجراست و در واقعیت، فقط یک نفر قلمروی مشخص را اداره میکند.
zohreh
«برای محکم کردن جای پات در دنیای هنر، استعداد کافی نیست. این رو خودت میدونی. صرفنظر از خوب بودن یا نبودنش، اگه نری دانشگاه، کسی رو پیدا نمیکنی که جدی بگیردت.»
zohreh
آپارتمان من کوچک و کثیف بود، اما دوستش داشتم.
zohreh
داشتن کسی که بتوانی وقت خوردن باهاش گپ بزنی حس خوبی داشت، حتی اگر فقط یک گربه بود.
zohreh
«شاید لباسهای کهنه تنم باشه، اما قلبم از پارچهٔ گلدوزیشدهست. خونهم یه آپارتمان قدیمی و کثیفه، اما فقط بستنی هاگن–داز به کارم میآد؛ این رو باید بدونید!»
zohreh
باور داشتم مسائلی مثل خوشاقبالی یا بداقبالی به این بستگی دارند که آدم آنها را چطور ببیند.
zohreh
خیلی از مردم فکر میکنند که رشتهٔ هنر گزینهٔ آسانی است؛ چون آدم بیشتر وقتش را صرف نقاشی میکند و لازم نیست زیاد مطالعه کند، اما معنیاش این است که این رشته خیلی رقابتی است و در آن فقط تکنیک مطرح است. تا زمانیکه این موضوع را بفهمم، دیگر خیلی دیر شده بود.
zohreh
اگر حرفهای جان درست بود، زمانی ما همگی یکی بودیم.
zohreh
«من هم از اون چیزهایی دارم که ستارهها رو شکل دادن؟»
جان گفت: «بله، داری، چوبی. صاحبت هم داره. اینها رو یادتون نمیآد و برای همینه که هردوتون موجودات تنهایی هستین.»
zohreh
«میتونی اسمش رو بذاری قدرت عشق یا قدرت نیاز به دیگران. این قدرتی که ما بهازای احساس تنهایی به دست آوردیم، گونهها رو قویتر میکنه.»
zohreh
«زندگی برای ادامه پیدا کردن به دو جنسیت تقسیم شد.»
«واقعاً؟»
«زندگی بعد از اینکه نر و ماده از هم تفکیک شدن قویتر شد.»
zohreh
«قبل از اینکه زن و مرد از هم جدا بشن، چیزی به اسم تنهایی وجود نداشت. میدونی، دوران شادی بود.»
zohreh
موهای بلندش را کوتاه و قهوهای روشن کرده بود. خیلی زیبا شده بود. آرزو میکردم ایکاش چهرهاش هم به اندازهٔ رنگ موهایش روشن و درخشان شود.
zohreh
در انبوه واژههایی که به کار برد، حتی واژهای نبود که کمی خوشایند باشد. چیزهایی که میگفت قبلاً چقدر به گوشم باارزش میآمد.
zohreh
من اصلاً متوجه مسائلی نمیشدم که آدمهای عادی درک میکردند. معنایی را که در پس دریای واژهها بود درک نمیکردم. صرفاً روی سطح شناور میشدم.
zohreh
حجم
۴۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۴۰۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۳۴,۹۰۰
۲۴,۴۳۰۳۰%
تومان