بریدههایی از کتاب فصل شکوفه های نخل
۵٫۰
(۳)
مردی لاغراندام و خوشپوش، رو میکند به علی و با نامبردن از شخصی و عیوب او، میگوید:
-...و او با شطاحی و گستاخی، به شما نسبتِ گمراه و بدعتگذار داده است.
- حق مجالست و همنشینی را رعایت نکردی، ازآنجهت که سخنش را برای ما نقل کردی. و حق مرا هم ادا نکردی، که از برادرم چیزی را به من رساندی که نمیدانستم.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
از غیبت بپرهیز و بدان، هرکس از مردم زیاد عیبجویی کند، گواه آن است که خود به همان میزانی که عیب دارد، بهدنبال عیب دیگران است.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
زانو به بر میگیرم و میخوانم، مکرّراً با تو علی!:
«وَأعِذنی مِمّا یُباعِدُنی عَنک... پناهم ده از آنچه مرا از تو دور میگرداند... وَ نَجِّنی مِن غَمَراتِ الفِتنَة، وَخَلِّصنی مِن لَهَواتِ البَلوی... و رهایی ببخش و نجاتم بده از گردابهای فتنه و تنگناهای بلایا... وَلاتُعرِض عَنّی... و روی مگردان از من...»
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
من تسبیح به دست دارم و زیر لب درود و صلوات میفرستم بر محمد و آل او، که از علی آموختهام توجه به این ذکر را. هربار دست به حاجت و دعا بلند کرد و هرگاه مناجاتی از او شنیدم، خالی از صلوات نبود. گویی این ذکر، ریسمانی است ناگسستنی به درگاه ربوبی، و دعایی مقبول، و آن کلماتی که محبوب خداست، و شاهراهی که پرشتابتر است در رساندن به مطلوب... و چرا اینهمه برای یک ذکر؟! انگار علی با تکرار هربارهاش به خاطرم میآورد حدیث ثقلین را...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- من از ناامیدی تو، بیش از گناهی که مرتکب شدهای بیمناکم.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
ببین خدا چه میخواهد از تو... که اگر فرمانش ببری، همان کردهای که اگر حسین بود، از تو میخواست
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
هیچگاه شهادت فرزندان فاطمه را به خاطر نمیآورم، مگر اینکه گریه راه گلویم را میگیرد...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
آب را میبینم، لبهایم میلرزد، به یاد آبی که به روی حسین و کودکانش بستیم...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- حکمرانی تنها شایسته ولیّ خداست؛ میپذیرم. اما به دریافت من، امام در پی شهرتخواهی و قدرتنمایی و منفعتطلبی نیست. همان گونه که امیرالمؤمنین و حسنین در پی سلطهجویی نبودند. علی بن الحسین هم فرزند همایشان است، نه مدعی حکومت حجاز است و نه مدعای خلافت شام. با این حال، علی برخلاف برخی موضعهایش، آشکارا خود را امام و وصیّ پیامبر میخواند.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
میایستم و مینگرم به لشکری که خود را سپاه اسلام میدانند و حرمت پیامبرش را هتک میکنند، مدینه و مردمش را به یغما میبرند و مسجدالحرام، محل تجمع موحدان را به منجنیق میبندند. حسین برای آنکه خونی در مسجدالحرام ریخته و حرمتی از آن برداشته نشود، حجش را ناتمام گذاشت و از مکه خارج شد؛ اما زبیریان و امویان...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
به حسین رسیدیم، با لشکری هزارنفری به فرماندهی حرّ. تشنهکام، خسته و کلافه... ایستادیم، برابر حسین، که قرار بود سدّ راهش شویم. همراهان حسین پیش آمدند، با ظرفهایی که دمادم از آب پر میشد. زبان کشیدم روی لبهای خشک و پوستبرآمدهام و حریصانه چشم دوختم به عدهای که با مشکها بهسوی ما میآمدند و بعضی، تشتها را مقابل اسبهایمان میگذاشتند. خواستِ حسین بود، که هم ما را سیراب کنند، هم مرکبهایمان را. رو که گرداندم، دیدم حسین، خود لب مشک را برگردانیده و علی بن طعانِ همسپاهی را سیراب میکند. جا خوردم...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
حیران و متحیر فکر میکنم مگر این همان مروانی نیست که پیامبر خدا، او و پدرش را تبعید فرمود؟! مگر او همان مروانی نیست که در جنگ جمل و کارزار صفین، در برابر علی بن ابیطالب، به نبرد ایستاد؟! مگر او همان مروانی نیست که در اوایل حکومت یزید، بر والی مدینه، ولید بن عتبة بن ابوسفیان پافشاری کرد که یا از حسین بیعت بگیرد یا او را به قتل برساند؟! مروان دشمن علی است، مخالف اوست، حرمتش را نگه نداشته است، چگونه میتواند او را پناه دهد؟!...
اما... من که این همه نیستم!... علی اگر او را پذیرفته، مرا هم...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- من نه معتقد به مرجئه هستم که ایمان زبانیِ خلیفه را مسلمانی بدانم و نه همپیمان با زبیریان. گرچه اعتراض مردم و پسر حنظله را که از مؤمنین مدینه است، بر حق میدانم اما تنها در یک چیز با هم همانندیم؛ و آن عزل یزید است؛ نه بهواسطه شرب خمر و تارکالصلاة بودنش، که بهخاطر بدعتی که بهدنبالهٔ پدرش در دین پدید آورده و مسندی که به ناحق به آن تکیه زده. مسئلهای مهمتر و رخنهای عمیقتر و خدعهای بنیادیتر، که مردم آن را درنیافتند.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- میگویی چه کنم؟ وقتی عبدالله بن حنظله و دیگر بزرگان مدینه، به دیدار یزید رفتند، میدانستم خونشان به جوش میآید. یزید آنقدر احمق است و خودکامه که مردمش را نمیشناسد و نمیداند برای حفظ قدرت خودش هم که شده، احترام بزرگان را نگه دارد یا لااقل تظاهر کند.
- خونشان به جوش آمد از میخوارگی و زنبارگی و ایمانی که تنها بسته است به نماز و روزه، اما صدایشان بلند نشد مقابل خودش و پدرش که دین را ملعبه قدرت و سلطنت دانستند و جانشینی پیامبر را به غارت بردند و مسند الهی را غصب کردند و بدعت نهادند روزبهروز...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
ای مردم! ما صبح کردیم درحالیکه مطرود، سرگردان، رانده و دورافتاده از شهرها شدیم، گویا از فرزندان ترک و کابلیم. بیآنکه جرمی مرتکب شده یا عملی ناپسند انجام داده یا در اسلام رخنهای ایجاد کرده باشیم...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
ای جابر! در همین مکان بود که مردان ما کشته شدند، در همین محل کودکان ما را سر بریدند و بانوان ما را به اسارت بردند، اینجا همان موضعی است که خیمههای ما را به آتش کشیدند...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
یا محمداه! این حسین توست که در خون آمیخته، این مقطعالاعضاء حسین توست و دختران تواند این اسیران... پدرم فدای کسی که به سفر نرفته تا امیدی بر بازگشتش باشد، و مجروح نیست تا مداوا شود
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- من پسر کسی هستم که به ستم کشته شد، من پسر کسی هستم که سرش از قفا بریده شد، من پسر کسی هستم که لبتشنه جان سپرد...
بغض، صدای علی را به ارتعاش میاندازد و اشک، بیاختیار حلقه میزند در چشمان ما.
- من پسر کسی هستم که تنش بر خاک کربلا رها ماند، من پسر کسی هستم که عمامه و ردایش ربوده شد، من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند، من پسر کسی هستم که جن در زمین و پرنده در آسمان بر او مویه کردند، من پسر کسی هستم که سر او را بر نیزه زدند، من پسر کسی هستم که خانواده او را از عراق تا شام به اسیری بردند...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- ای پسر معاویه و هند و صخر! پیش از آنکه تو متولد شوی، حکومت در دست پدران و اجداد من بوده است. در بدر و اُحُد و احزاب، پرچم پیامبر خدا در دست جدّ من علی بن ابیطالب بود و در دست پدر تو و اجدادت عَلَم کافران.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
اگر یزید بیخبر است از کارگزارانش و آنچه در مملکتش میگذرد، که از بیکفایتی اوست؛ و اگر باخبر است...
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۳۲,۴۰۰۷۰%
تومان