با کدام ادلّه یزید را جانشین پیامبر میدانی درحالیکه پدرش معاویه، با بدعت و حیله، یاران امیرالمؤمنین علی و فرزندش حسن را پراکند تا خود بر مسند خلافت بنشیند؟ چه جای دفاع از کسی که جدش با هراس اسلام آورد و چون سلطنتش به زیر آمد، فرزندانش کینه پیامبر و آلش را به ارث بردند؟
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
اسعد! با چه رویی... با چه رویی به شهری پا گذاشتی... که علی بن ابیطالب در آن به مهر حکومت میکرد و به عدل قضاوت... و امروز به فاصله بیست سال... سرهای بریده و دستان بسته فرزندانش را برای نمایش در کوچه و بازار چرخاندی؟!
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
- هیهات! هیهات! ای فریبکاران عهدشکن! میان شما و هوسهایتان حائل و پردهای کشیده شده. میخواهید با من نیز همان گونه رفتار کنید که با پدرانم کردید؟ حاشا و کلّا! به خدای راقصات، همان مرکبهایی که حُجّاج را بهسوی مِنا میبرند، سوگند! هنوز این جراحات التیام نیافته، همین دیروز بود که پدرم با جمعی از اهلِبیتش به شهادت رسیدند... و هنوز داغ ازدستدادن رسول خدا را فراموش نکرده بودم که مصیبت پدرم و برادرانم و جدم مرا شکسته و پیر کرد، و تلخی آن بین حنجره و گلویم مانده و اندوه آکندهاش سینهام را میفشارد... من از شما میخواهم که نه با ما باشید و نه بر ما.
کاربر ۳۹۷۶۴۳۲
مبهوت و متحیر خیره میشوم به لبهای امیر...
- «...به تقاص جنگ بدر، بزرگان آنان را کشتیم و برابر شدیم.
بنیهاشم با سلطنت بازی کرد، وگرنه نه وحی نازل شد و نه خبری از آسمان آمد...».
نیزه عمودشده را محکمتر چنگ میزنم و تکیهام را مطمئنتر؛ حس میکنم زمین زیر پایم خالی میشود...
- «...من از دودمان خُندُف نیستم اگر کینهای که از محمد در دلم ریشه دوانیده، از فرزندان او نگیرم.»
لحظاتی قصر میچرخد دور سرم... چه کینهای؟! چه عداوتی؟!... آدمها در نظرم موج برمیدارند... یزید مگر خود را جانشین پیامبر نمیداند؟!...
بهزاد