بریدههایی از کتاب فرندز؛ دوستان و عاشقان
۳٫۷
(۱۰)
اما میدانید، وقتی احساس ناکافی بودن میکنم، نمیتوانم دلیلی برای این سؤال «چرا زندهام؟» پیدا کنم.
کاربر ۵۶۸۴۰۲۵
«میدانی سنت پیتر به کسانی که میخواهند وارد بهشت شوند، چه میگوید؟» نگاهی حاکی از بیاطلاعی به او کردم و ادامه داد: «پیتر میگوید: آیا زخمی بر تن ندارید؟ وقتی اکثرشان باافتخار پاسخ میدهند نه، زخمی نداریم، آنگاه پیتر میگوید: چرا نه؟ آیا چیزی در جهان ارزش جنگیدن نداشت؟»
Birdy
بستری شدن در بیمارستانها باعث میشود حتی قویترین آدمها نیز دلشان به حال خودشان بسوزد.
کاربر ۱۵۱۵۹۵۸
میخواهم هم یاد بگیرم و هم یاد بدهم.
Birdy
من هرروز در چند قدمی مرگ هستم.
دیگر هیچ انرژی در درونم برای پاک شدن ندارم. اگر دوباره به سمت اعتیاد بروم، هرگز نمیتوانم خودم را پاک کنم؛ اگر هم به سراغ اعتیاد رفتم، باید خیلی قویتر از همیشه بروم، چون تحملپذیری بدنم بهشدت افزایش یافته است.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
شاید به خاطر رفتارهای والدینتان اتفاقات بدی برایتان رقم خورده باشد و آنها را بخواهید مقصر بپندارید؛ اما اگر دقیقاً همان رفتارهای والدینتان منجر به این شده که اتفاقات خوبی برایتان رقم بخورد، در اینجا نیز باید به نقش آنها اشاره کنید. اگر مادر من، آن خصیصهها را نداشت و رفتارهایش آنگونه نبود، من هرگز نمیتوانستم نقش چندلر را به این خوبی بازی کنم. اگر این مادر، مادرم نبود، هرگز نمیتوانستم هشتاد میلیون دلار داشته باشم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
چیزی که همواره میخواستم به مادرم بگویم این بود که من سریالهایی مانند فرندز و تمام سریالها و فیلمهای دیگر را عمدتاً برای جلبتوجه او انجام دادهام؛ اما او تنها شخصی است که حقیقتاً هیچ توجهی به بازی پسرش در سریال فرندز نکرد. هرازگاهی درباره آن صحبت میکرد، اما هرگز به موفقیتی که پسرش کسب کرده بود به خود نمیبالید.
بعید میدانم راهی باشد که مادرم دقیقاً بهاندازهای که من میخواهم، به من افتخار کند. شاید به خاطر رفتارهای والدینتان اتفاقات بدی برایتان رقم خورده باشد و آنها را بخواهید مقصر بپندارید
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
از خودم میپرسم آخر من چرا نمیتوانم؟ چرا مسیر زندگی من به این اندازه دچار رنج و مشقت شده؟ چرا زندگی با من به این اندازه سخت تا کرده است؟ چرا مردم بهتدریج مزه واقعیت را میپذیرند و با آن کنار میآیند اما من نمیتوانم به این سادگیها با طعم واقعیت کنار بیایم و قبولش کنم؟
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
هنوز از والدینم به خاطر آنهمه سال تنهایی و احساس ناکافی بودنی که به من میدادند ناراحت بودم. از اینکه نتوانستم از آنها احساس امنیت عاطفی کسب کنم و به همین خاطر بهشدت از متعهد شدن به یک فرد میترسیدم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
هنوز از والدینم به خاطر آنهمه سال تنهایی و احساس ناکافی بودنی که به من میدادند ناراحت بودم. از اینکه نتوانستم از آنها احساس امنیت عاطفی کسب کنم و به همین خاطر بهشدت از متعهد شدن به یک فرد میترسیدم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
آن موقع نمیدانستم چرا نتوانستم درخواستم را به او بگویم؛ اما اینک دیگر میدانم: وجودم پر از ترس آزاردهنده و بیپایان شد، از اینکه اگر نزدیکتر شویم، او منِ واقعیام را دیده و تَرکم خواهد کرد. میدانید، در آن زمان، خودِ واقعیام را زیاد دوست نداشتم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
خداوند به من گوشهای از حیات را نشان داد. او در آن روز، بهاندازه تمامروزهایم مرا نجات داد. او مرا تبدیل به یک جوینده کرده بود، جویندهای که نهتنها میخواهد خود را نجات دهد و پاک بماند، بلکه میخواهد خدا را نیز بشناسد. گویی او دری روی من باز کرد و گوشهای از یک زندگی را به من نشان داد که اکنون باید میرفتم و پیدایش میکردم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
از روی ناچاری شروع کردم به دعا خواندن. آخرین باری که دعا کرده بودم، دقیقاً قبل از گرفتن سریال فرندز بود. همانجا بود که از خدا خواسته بودم «هر کاری میخواهی با زندگی من بکنی، بکن، اما من رو آدم مشهوری کن!» درواقع، با خداوند معاملهای کردم که فاوست با شیطان کرد. اکنون اینجا و در این وضعیت نشسته بودم و بار دیگر دعا میکردم.
گفتم: «خدایا، خواهش میکنم کمکم کن. به من ثابت کن که اینجا هستی. خدایا خواهش میکنم کمکم کن.»
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
اعتیاد، شیطانی است که فقط میخواهد کل دنیا را به کام آتش بفرستد.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
تربیت دوران کودکیام طوری بود که تحت هیچ شرایطی به من اجازه نمیداد پسر بدی باشم. حتی اگر در حالت تشنج کردن هم باشم، باید مطمئن میشدم که باعث ناراحتی و آزار کسی نشوم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
بیشتر زنانی که میخواستم را به دست میآوردم اما درگیر یک قاعده ترسناک شده بودم. بهمحض اینکه کسی را به دست میآوردم، باید قبل از اینکه او مرا ترک کند، من باید او را ترک میکردم. چون اگر کسی جلوتر از من، مرا ترک میکرد احساس بیکفایتی میکردم. اگر من جلوتر ترک میکردم، برنده بازی من بودم و اگر آنها جلوتر ترک میکردند، بازنده بودم.
کاربر ۶۵۳۲۱۷۶
و اکنون از اینکه بازهم به دامش بیافتم میترسم.
زهرا
اما حال دیگر حواسم هست. من یک بازیگرم؛ یک نویسندهام؛ یک شخص هستم؛ آنهم یک شخصِ خوب. من چیزهای خوب را برای خود و دیگران میخواهم و برای نیل به آنها میتوانم به کارم ادامه دهم.
Birdy
«تو همهچیزهایی را که من واقعاً نمیدانستم میخواهمشان را داری!»
Birdy
حجم
۹۸۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
حجم
۹۸۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
قیمت:
۴۴,۹۰۰
تومان